- تاریخ ثبتنام
- 3/8/22
- ارسالیها
- 108
- پسندها
- 883
- امتیازها
- 3,753
- مدالها
- 6
سطح
7
- نویسنده موضوع
- #11
***
سکوت خانه را فراگرفته و فرشته زودتر از او خوابیده بود.
در تاریکی نشسته و بیحوصله کامنتهایی که در ارتباط با او بود را میخواند.
گوشی را روی مبل انداخت و از جا بلند شد تا زیر کتری را روشن کند، خوابش نمیگرفت.
پایش به آشپزخانه نرسیده بود که گوشی همراهش زنگ خورد. سریع به طرفش رفت تا صدایش را قطع کند، فرشته خوابش سبک بود برعکس او.
نام محمدعلی روی صفحه افتاده بود، استرس گرفت. هیچوقت ساعت 1 بامداد به او زنگ نزده.
جواب داد:
- بله؟
محمدعلی نگرانی شتابزده گفت:
- سریع ویدیویی که برات فرستادم رو نگاه کن.
ابروهایش را در هم کرد و گفت:
- چیشده باز؟
- زود باش.
و تماس را قطع کرد. پوفی کشید و وارد واتساپ شد. روی ویدیو زد تا دانلود بشود.
همین که فیلم را دید یک مرتبه از جا بلند شد. گوشی را نزدیک تر...
سکوت خانه را فراگرفته و فرشته زودتر از او خوابیده بود.
در تاریکی نشسته و بیحوصله کامنتهایی که در ارتباط با او بود را میخواند.
گوشی را روی مبل انداخت و از جا بلند شد تا زیر کتری را روشن کند، خوابش نمیگرفت.
پایش به آشپزخانه نرسیده بود که گوشی همراهش زنگ خورد. سریع به طرفش رفت تا صدایش را قطع کند، فرشته خوابش سبک بود برعکس او.
نام محمدعلی روی صفحه افتاده بود، استرس گرفت. هیچوقت ساعت 1 بامداد به او زنگ نزده.
جواب داد:
- بله؟
محمدعلی نگرانی شتابزده گفت:
- سریع ویدیویی که برات فرستادم رو نگاه کن.
ابروهایش را در هم کرد و گفت:
- چیشده باز؟
- زود باش.
و تماس را قطع کرد. پوفی کشید و وارد واتساپ شد. روی ویدیو زد تا دانلود بشود.
همین که فیلم را دید یک مرتبه از جا بلند شد. گوشی را نزدیک تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.