شعرکده اشعار طنز

  • نویسنده موضوع narcissus
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 240
  • بازدیدها 9,905
  • کاربران تگ شده هیچ

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #41
شعر طنز عاشقانه لیلی و مجنون
يك شبي ليلي دلش آمد به درد

عاشق بيچاره را احضار كرد

گفت : اول يك طبيبي كن خبر

بعد از ان هم انچه ميگويم بخر

داد دستش صورتي با لابلند

نام اشيائي بر ان بنوشته چند


گفت : بايد سكه هاي ناب ناب

بهرم اري تا غروب افتاب

يك النگوي طلا يك سينه ريز

طوق مرواريد و گردنبند نيز

دستبندم از برليان مي خري

با دو گردنبند و سه انگشتري

ساعت بسيار زيبا از طلا

زود بهر من بخر اي ناقلا

دستكش با كيف و كفش وروسري

كن فراهم تانخوردي تو سري

در سر راهت بخر يك كاديلاك

بهر لب رژ بهر ناخون نيز لاك

عطر پاريس از برايم كن رديف

مانتوي اعلا به رنگ كفش وكيف

خواهي ارباشم هميشه من زنت

تا ابد گردم وبال گردنت

كاخ در لندن بخر از بهر من

با گل و گلدان استخر و چمن

بابت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #42
شعر طنز عاشقانه لیلی و مجنون
يك شبي ليلي دلش آمد به درد

عاشق بيچاره را احضار كرد

گفت : اول يك طبيبي كن خبر

بعد از ان هم انچه ميگويم بخر

داد دستش صورتي با لابلند

نام اشيائي بر ان بنوشته چند


گفت : بايد سكه هاي ناب ناب

بهرم اري تا غروب افتاب

يك النگوي طلا يك سينه ريز

طوق مرواريد و گردنبند نيز

دستبندم از برليان مي خري

با دو گردنبند و سه انگشتري

ساعت بسيار زيبا از طلا

زود بهر من بخر اي ناقلا

دستكش با كيف و كفش وروسري

كن فراهم تانخوردي تو سري

در سر راهت بخر يك كاديلاك

بهر لب رژ بهر ناخون نيز لاك

عطر پاريس از برايم كن رديف

مانتوي اعلا به رنگ كفش وكيف

خواهي ارباشم هميشه من زنت

تا ابد گردم وبال گردنت

كاخ در لندن بخر از بهر من

با گل و گلدان استخر و چمن

بابت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #43
شعر طنز عاشقانه لیلی و مجنون
يك شبي ليلي دلش آمد به درد

عاشق بيچاره را احضار كرد

گفت : اول يك طبيبي كن خبر

بعد از ان هم انچه ميگويم بخر

داد دستش صورتي با لابلند

نام اشيائي بر ان بنوشته چند


گفت : بايد سكه هاي ناب ناب

بهرم اري تا غروب افتاب

يك النگوي طلا يك سينه ريز

طوق مرواريد و گردنبند نيز

دستبندم از برليان مي خري

با دو گردنبند و سه انگشتري

ساعت بسيار زيبا از طلا

زود بهر من بخر اي ناقلا

دستكش با كيف و كفش وروسري

كن فراهم تانخوردي تو سري

در سر راهت بخر يك كاديلاك

بهر لب رژ بهر ناخون نيز لاك

عطر پاريس از برايم كن رديف

مانتوي اعلا به رنگ كفش وكيف

خواهي ارباشم هميشه من زنت

تا ابد گردم وبال گردنت

كاخ در لندن بخر از بهر من

با گل و گلدان استخر و چمن

بابت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #44
شعری طنز گونه از پروین اعتصامی


عدسی وقت پختن، از ماشی

روی پیچید و گفت این چه کسی است


ماش خندید و گفت غره مشو

زانکه چون من فزون و چون تو بسی است


هر چه را میپزند، خواهد پخت

چه تفاوت که ماش یا عدسی است


جز تو در دیگ، هر چه ریخته‌اند

تو گمان میکنی که خار و خسی است ...
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #45
شعر طنز بوسه / مجید آژ



مجید آژ :

هرچندکه اندام تو برف سبلان است

از گرمی اهوازِ لبت بوسه پزان است

یک شهــر در این عرضه تقاضــای تو دارد

تقصیر لبت نیست اگر بوسه گران است

بازار طلا نیست اگـــر مــوی طلاییت

با هر وزش باد چرا در نوسان است؟

سر ریـــز شدم از یقـــه پیرهن از بس

در عشق تو سیال تنم در فوران است

تا بره ی چشمــان تــــــو را گرگ ندزدد

در مرتع گیسوت،دلم چشم چران است

هر بار کـــه تبخیــــر شد از ذهن خیالت

آن سوی دگر خاطره ات در میعان است

رویای من این بود که همراه تـــو باشم

افسوس که در دست تو دست چمدان است

باران تنت کاش بر ایــــن خانـــه ببارد

هر چند که بخت بد من ، قطره چکان است!
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #46
شعر طنز "بی وفایی میز"
سعید سلیمان پور ارومی :


یکی از بزرگان به شکلی تمیز
شنیدم که چسبید عمری به میز!

چو گیسویِ مه‌طلعتانِ «طراز»
مدیریت و عمر او شد دراز

به هنگام نزعش ز خویشان کسی
برآن میز زد زور بیجا بسی

نشد کَنده میز از برِ محتضر
مگر شد از آن محتضر را خبر

بزد شیشه قرص را بر سرش
که میزش نگردد جدا از برش

همه در عجب چون پس از مرگ نیز
نداد از کف خویش دامان میز

نگو میز بر کس ندارد وفا
تو بنگر وفاداری میز را

شده میّت و میز با هم کفن
در این کار حیران شده گورکن

جدا کردنش چون نه مقدور شد
به همراه آن میز در گور شد!
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #47
شعر طنز " قربان شما "
محمد جاوید

عید قربان است ،قربان شما
صد درود و تهنیت آن ِ شما

گر پدر از دستتان راضی نبود
باد راضی قلب ِمامان ِشما

پای هر گونه بساط ِ عیش و نوش
قرص و محکم باد ایمان شما

زن ذلیلان، دوره ی سختی گذشت
باد خانم تحت فرمان شما

ای الهی که در این روز عزیز
کم شود در خانه کیهان شما

گر نیامد نفت روی سفره تان
لا اقل باشد فسنجان شما

گم کند همیشه راه خانه تان
آن که خواهد بود مهمان شما
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #48
شعر طنز "لنگه کفش " از راشد انصاری
گمان و حدس و باور٬ لنگه کفش
می رودگاهی فراترلنگه کفش

بعدازین حتی حقوق مرد و زن
می کندبی شک برابر! لنگه کفش

مطمئنا خورده بر فرق پدر
گرنباشد پای مادر لنگه کفش!

می خورد برجای جای هیکلت
کی شودقانع به یک سر٬لنگه کفش

در مساجد نیز دیدم عده ای
می برند از پای منبر لنگه کفش

(جفت آن البته لازم می شود
شد ردیف شعرما گر لنگه کفش)

مال مومن را حلالش خوانده اند
پس نخواهد داد دیگر لنگه کفش

آن قدرداغ است بازارش که شد٬
داغ تر ازلیگ برتر لنگه کفش

آبی و قرمز فراموشش کنید
می شودیک روز سرور٬ لنگه کفش!

گاه از دست تماشاگر نما
می خورد آن جای داور٬ لنگه کفش!

ظالمی را گر ببیند در جهان
می زند بر سیم آخر٬ لنگه کفش

سر بزن در عمق تاریخ بشر
نازشستش کرده محشر لنگه کفش

کله های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #49
قطعه ای طنز از سلمان ساوجی
سلمان ساوجی :

دادند اشتری دو سه نواب شه مرا

شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسی است

عقلم به طنز می‌گفت انظر الی الابل

کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است

دیدم ضعیف جانوری مثل عنکبوت

گفتم کزین متاع مرا در سرا بسی است

پرسیدمش چه جانوری گفت من شتر

گفتم بلای جانی و ما را بلا بسی است

گفتم تو گربه‌ای نه شتر گفت چاره نیست

در حیز زمانه شتر گربه‌ها بسی است
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #50
شعر مادر ایرج میرزا و شعر طنز مادر از ایرج میرزای امروزی
شعر مادر ایرج میرزا و شعر طنز مادر از ایرج میرزای امروزی :

گویند مرا چو زاد مادر به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الـفـاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لـب مـن بـر غـنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست



ایرج میرزای قرن ۲۱

گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

شب ها بر ِ تـلـویـزیـون تا صبــح بنشست و فـیـلـم دیدن آموخت

برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

هر مــــاه برفـــت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
9
بازدیدها
290
پاسخ‌ها
34
بازدیدها
621
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
170
پاسخ‌ها
91
بازدیدها
2,769
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
226
عقب
بالا