شعرکده اشعار طنز

  • نویسنده موضوع narcissus
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 240
  • بازدیدها 9,903
  • کاربران تگ شده هیچ

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #51
شعر طنز خودزنی از سعید بیابانکی


شعر طنز خودزنی از سعید بیابانکی

شاعری با دبیر کنگره گفت :
حال و روز مرا نمی دانی،

بنده یک شاعر اولوالعزمم
شهره در نطق و در سخن دانی

داوران گر برنده ام نکنند
خود زنی می کنم به آسانی

خودکشی می کنم به طرز فجیع
آن چنانی که افتد و دانی

می روم ماهواره می گویم :
مرگ بر داوران ایرانی

اصلا از فرط فقر و بیکاری
می شوم شاعری خیابانی ...!
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

SAmirA

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,534
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #52
سعید بیابانکی - طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید
سعید بیابانکی - شعر طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید

طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید:
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن



معاونی که مشاور شده است می داند
چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت: ژاژ خاییدن

حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:
شنیده ایم که درد آور است زاییدن ...

بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن
جماعت شعرا را مدام پاییدن

خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن
زبان گشودن و دُر ریختن ... "مشاییدن"

صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو:
که آزموده خطا بود آزماییدن

تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی
خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن!


سعید بیابانکی
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #53
سلام دوستان ,خب اسم تاپیک یه ذره تعجب برانگیز باید باشه ,بنده قزوینیم و سعی کردم این تاپیک و بزنم برای معرفی و شناخت بهتر طنز نویسای قزوینی خودمونم می دونیم تعدادشون کم نیستن باقلوا هم که شیرینی معروف قزوین و بی شک می تونم بگم خوشمزه ترین شیرینی دنیاست ,خب چون باقلوا یه چیز ناب اینجاهم طنزهای ناب می نویسیم چیزی که امروزه خیلی کم شده و همش به شوخی های زبانی که اکثرا ارزش خواندن و گوش دادن نداره تبدیل شدن با من همراه باشید(:
 
امضا : Redemption

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #54
image_gallery


علي‌اکبر دهخدا، ميرزاعلي‌اکبرخان قزويني يا علامه دهخدا، نويسنده، شاعر، پژوهشگر، لغت‌شناس و از آزادي‌خواهان دوران مشروطه، که طي45 سال کوشش پي‌گيرانه توانست بزرگ‌ترين گنجينه‌ي لغت‌شناسي فارسي را با نام لغت‌نامه گرد آورد. او در مدرسه‌ي علوم سياسي با دانش سياسي آشنا شد و نوشته‌هايي را با عنوان چرند و پرند در روزنامه‌ي صوراسرافيل منتشر مي‌کرد. پس از جنگ جهاني اول، کار سياسي را کنار گذاشت و کار گردآوري لغت را آغاز کرد. با اوج گيري جنبش ملي کردن نفت از پشتيبانان دکتر مصدق شد و مقاله‌ها و گفتارهايي در پشتيباني از دولت مصدق در روزنامه‌ها نوشت. امثال و حکم و تصحيح...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Redemption

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #55
ز سر ِ نخل اُشتر ِ گردنفراز

لَفج یازان* خوص خرما کرد باز

خر چو آن فَیئ ** و غنیمت را بدید

همچو مُقری*** مَدّه را گردن کشید

بر دو پا استاد و پوز آورد پیش

لیک کو بهره ز خرماش اَر حشیش؟ ****

..........



*لُفج: لب بزرگ و ستبر(لذا لفج یازان یعنی در حال دراز کردن لب برای گرفتن برگهای درخت)

**فیئ: غنیمت

***مقری: قرآن خوان، قاری (معنی مصراع این است که: مانند قرآن خوانی که گردن را برای ادای حرف مد به سمت بالا می کشد خر نیز گردنش را به سمت برگ درخت خرما دراز کرد)

**** حشیش: برگ خشک (ار در اینجا یعنی یا)
 
امضا : Redemption

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #56
گفتا منشین چهارزانو

کان هست نشانه ی تکبّر

ننشستَستند جز دوزانو

نیکو ادبان و مردم حُرّ

گفتم: «چه ادب؟ کدام حرّی؟

بنیوش* ز من تو این حق مُرّ**

آموخته ایم این ادب را

ما از عرب و عرب ز اُشتُر»



*بنیوش:گوش کن

**مرّ: تلخ
mostofi3101-mm3.jpg ارامگاه حمدالله مستوفی در قزوین
 
امضا : Redemption

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #57
ين شعر را دهخدا در سوگ جهانگيرخان صوراسرافيل سروده است

ياد آر ز شمع مرده يار آر

اي مرغ سحر، چو اين شب تار

بگذاشت ز سر سياهکاري

وز نفحه روح بخش اسحار

رفت از سر خفتگان خماري

بگشود گره ز زلف زر تار

محبوبه نيلگون عماري

يزدان به کمال شد پديدار

و اهريمن زشتخو حصاري

ياد آر ز شمع مرده يار آر

اي مونس يوسف، اندر اين بند

تعبير عيان چو شد تو را خواب

دل پر ز شعف، لب از شکر خند

محسود عدو به کام اصحاب

رفتي بر يار و خويش و پيوند

آزاد تر از نسيم و مهتاب

زان کو همه شام با تو يک چند

در آرزوي وصال احباب

اختر به سحر شمرده ياد آر

چون باغ شود دوباره خرم

اي بلبل مستمند مسکين

وز سنبل و سوري و سپرغم

آفاق نگارخانه ي چين

گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم

تو داده ز کف قرار و تمکين

زان نوگل پيش رس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Redemption

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #58
چرند و پرند های دهخدا طنزی بدون تاریخ مصرف
11453.jpg
دیروز سگ حسن دله نفس زنان و عرق ریزان وارد اداره شد. به محض ورود بی سلام وعلیک فوراً گفت: فلان کس زود زود این مطلب را یادداشت کن که در جشن خیلی لازم است.

1359962564.jpg


گفتم: «رفیق حالا بنشین خستگی بگیر.»
گفت: «خیلی کار دارم زود باش تا یادم نرفته بنویس که مطلب خیلی مهم است.»
گفتم: «رفیق مطلب در صندوق اداره به قدریست که اگر روزنامه هفتگی به بلندی عریضه کرمانشاهی ها یومیه هم که بشود باز زیاد می آید.»
گفت: «این مطلب ربطی به آن ها ندارد، این مطلب خیلی عمده است.»
ناچار گفتم: «بگو.»

گفت: «قلم بردار!» قلم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Redemption

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #59
اگرچه دردسر می دهم، اما چه می توان کرد نُشخوار آدمیزاد حرف است. آدم حرف هم که نزند دلش می پوسد. ما یک رفیق داریم اسمش دَمدَمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یک سال بود موی دماغ ما شده بود۳۴ که کبلایی ! تو که هم از این روزنامه نویس ها پیرتری هم دنیادیده تری هم تجربه ات زیادتر است، الحمدلله به هندوستان هم که رفته ای پس چرا یک روزنامه نمی نویسی؟!
می گفتم: عزیزم دمدمی! اولاً همین تو که الآن با من ادعای دوستی می کنی آن وقت دشمن من خواهی شد. ثانیاً از اینها گذشته حالا آمدیم روزنامه بنویسیم بگو ببینم چه بنویسیم؟ یک قدری سرش را پایین می انداخت بعد از مدتی فکر سرش را بلند کرده می گفت: چه می دانم از همین حرفها که دیگران می نویسند: معایب بزرگان را بنویس؛ به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان. می گفتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Redemption

Redemption

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
145
پسندها
1,612
امتیازها
9,913
مدال‌ها
3
سن
25
سطح
6
 
  • #60
مکتوب شهری

ای مردمكان، برای خاطر خدا به فرياد من برسيد.

ای روزنومِه چی برای آفتاب قيومِت پُرسِه من بّچه كُرد را بنويسيد.

من آزادخانِ كرنديم. پدرم از ظلم حسينخان قلعه زنجيری مرا برداشت و از

كرند گريخت. آمد تهران بمُرد.

من بّچه بودم. پيش يك آخوند خانه شاگرد شدم. بّچه درس مي داد. من هم هر

وقت بی كار بودم، پيش بّچگان مي نشستم.

آخوند ديد من دلم مي خواهد بخوانم. درسم داد. مّلا شدم.

در كتاب نوشته بود: آدم بايد دين داشته باشد. هر كس دين ندارد، جهنم مي رود.

از آخوند پرسيدم، دين چه چيز است؟ گفت: اسلام.

گفتم اسلام يعنی چه؟ آخوند يك پاره ای حرف ها گفت و من ياد گرفتم.

گفت: اين دينِ اسلام است.

بعد كه من بزرگ شده بودم گفت: ديگر به كار من نمي خوري. من خانه شاگرد

مي خواهم كسي كه، زنم ازش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Redemption

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
9
بازدیدها
290
پاسخ‌ها
34
بازدیدها
621
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
170
پاسخ‌ها
91
بازدیدها
2,769
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
226
عقب
بالا