• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نیرنگ سیاه | مری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع merry
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 3,083
  • کاربران تگ شده هیچ

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
خورشید غول‌پیکر جزیره مهارت چشمگیری در نقاشی بوم خشک و پهناور آن داشت و از رنگ‌های متفاوتی برای رنگ‌آمیزی آن بهره می‌برد؛ طلایی، نارنجی، سرخ؛ رنگ‌هایی که هرکدام در مقابل نگاه‌های خسته‌ی زندانیان، تا ابد با معناهای خاصشان در جزیره ترجمه می‌شدند؛ امکان داشت حتی اگر اقبال به آن‌ها رو کند و بتوانند از جزیره خارج شوند، برایشان رنگ قرمز معنایی جز نزدیک بودن مرگ داشته باشد؟ خب حداقل برای مگی که این‌طور نمیشد. در این روزها این‌قدر با دیدن رنگ سرخ از ترس مرگ کسانی که حتی دوستانش هم نبودند، به خود لرزیده بود که شک نداشت ترس از این رنگ خارج جزیره هم رهایش نخواهد کرد؛ حتی اگر رنگ لباس مورد علاقه‌‌ی تنها شخص مورد علاقه‌ی زندگی‌اش باشد.
فکر جیسون که مثل عطری مسموم کننده از ته گودال‌های ذهنش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
- آهای! جلوییا! زودتر راه برید! این عقب زمین داره داغ میشه!
مگی نگاه دلواپسی به کسانی که هنوز ابتدای تپه بودند انداخت و بی‌اراده لب‌ پایین ضخیمش را به دندان گرفت. جزیره روز به روز بی‌رحم‌تر میشد. از دو هفته پیش که مگی به این مکان که همه آن را «زمین طرد شده‌ی خدا» می‌نامیدند، پا گذاشته بود، این‌ تپه هرگز زمین داغی نداشت؛ اما گویا داغیِ زمین‌ها و تپه‌های اطراف مثل ویروسی کشنده داشت به این تپه هم سرایت می‌کرد. شاید به قول سینتیا همه چیز بوی مرگ گرفته بود.
با فرو رفتن تیغ نسبتاً کوچکی در دستان مگی، جیغش درآمد و توجه همه را به خود جلب کرد. گونه‌های مگی از خجالت به رنگ خورشید لعنتیِ سرخشان درآمدند و بی‌اراده نگاهش را به تپه‌های اطراف انداخت تا با جمعیت چشم در چشم نشود. کم پیش می‌آمد در جمع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
از نظر آن‌ها احساس خوبی که در همین یک هفته نصیبشان شده بود به تمام سوگواری‌های بعدش می‌ارزید. متیو همیشه می‌گفت چون آن‌ها در آستانه‌ی مرگ هستند که نباید آخرین لذت‌های زندگی را از خودشان منع کنند. مگی هم همیشه با تکان دادن سر حرفش را تایید می‌کرد؛ از آدم‌های دروغگو نفرت داشت و حال هم نمی‌خواست خودش زبانش را به گناه دروغ گفتن آلوده کند. فکر می‌کرد تا وقتی دروغ را بر زبان نرانده باشد، هیچ کار اشتباهی نکرده است.
برآمدن صدای جیغی از پشت سرشان، مگی را از فکر دوباره به جیسون نجات داد.
- آخ! یه تیغ رفت تو گردنم! خدا! یه تیغ رفت تو گردنم!
نگاه همه، بدون استثنا به دختری دوخته شد که چند قدم از مگی و متیو عقب‌تر بود. از شدت درد گردنش روی زمین‌های پر از تیغ زانو زده بود و با دست گردنش را می‌فشرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
متیو اکنون در نظر همه، به جز سینتیا، انسانی از خود گذشته بود که با وجود نفس‌تنگی و رنگ زرد صورت خودش به زخم کوچکی روی گردن دختری تازه‌وارد اهمیت می‌داد. برای جلب توجه و ترحم، نفس‌تنگی‌اش را بیشتر از چیزی که واقعا بود نشان داد و در همان حال گفت:
- یه زخم ساده‌ست. چیزی نیست.
از دخترک لاغر که اکنون همه می‌دانستند اسمش ماری است، دور شد و از بین تمام زندانیان سفیدپوش، با لبخند به سوی بانوی سفیدپوش خودش قدم برداشت. لب‌های درشتش به لبخندی شکفتند و اکنون که می‌دانست نگاه همه روی آن دو است، بوسه‌ای روی گونه‌های برجسته‌ی مگی کاشت تا عشقش را مقابل چشمان همگان ابراز و در نتیجه توجه‌ بیشتری را به خودش و معشوق یک هفته‌ای‌اش جلب کند. نه به سرخ شدن و لب گزیدن مگی از خجالت اهمیت داد و نه به سرخ شدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
رسیدن به نوک تپه که تخته‌سنگ مرگ روی آن قرار گرفته بود، باری دیگر ذهن مگی را از فکر کردن به معشوق سابقش بازداشت. با این‌که خارستان در بالای تپه تمام میشد، اما سنگ‌های آن مکان آن‌قدر تیز و برنده بود که به سختی میشد بدون جراحت از آن گذر کرد. متیو که شرایط را برای جلب توجهی دیگر مهیا دید، خیز برد تا مگی را در آغوشش بگیرد و او را بدون جراحت از سنگ‌های تیز عبور دهد؛ با این کار باری دیگر می‌توانست به همه اثبات کند که پسری عاشق‌پیشه و خیرخواه است؛ اما همه‌چیز طبق میل او پیش نرفت. متیو فراموش کرده بود که مگی یک شئ بی‌جان نیست و احساسات دارد...و صد البته او آن‌قدرها هم با مگی و فوران ناگهانی احساساتش آشنایی نداشت.
برعکس متیو، جلب توجه و احساس خیره شدن دیگران، باعث شرم مگی میشد؛ اما اکنون کار از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
دست به سینه روبه‌روی تخته‌سنگ ایستاد و حتی تلاشی برای باز کردن گره اخم‌هایش نکرد. نسیم سردی که بین موهای بلند سرمه‌ای‌اش می‌وزید، دستش را وادار کرد نوازش‌وار روی بازوی راستش بالا و پایین برود. به حلقه‌ی کاج‌ها چشم دوخت و بی‌اراده لبخندی زد. همان‌قدر که راحت اژدهایی عصبانی در وجودش آتش به پا می‌کرد، صدها بار راحت‌تر، کوچک‌ترین چیزی می‌توانست آبی باشد بر آن آتش عظیم خشم ناگهانی‌اش؛ چیزهایی که دیگران معمولا متوجهشان نمی‌شدند...مثل نسیمی که موهایش را نوازش می‌کرد، مثل ده کاجی که نوک تپه، در شعاع پنج متری، مانند ده دوست و یاور کنار هم قد علم کرده و حلقه‌ای به نام حلقه‌ی کاج‌ها را تشکیل داده بودند، مثل تماشای لبخند جیسون!
باز هم صدای جیسون کنار گوشش زمزمه کرد:
- خودتو گول نزن مگی. تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
متیو پس از پایان حرف‌هایش لبخندی زد و مگی خدا را شکر کرد که این لبخند مهربان هیچ شباهتی به لبخند مغرور جیسون ندارد. جیسون ذهنش دیگر حیله‌ی جدیدی به پا نکرده بود، اما حیله‌ی قبلی‌اش برای خراب شدن مگی و متیو کافی بود، نه؟ مگی جمله‌ای که متیو با مهر و محبتی خالص به او گفت را به‌خاطر مکر جیسون ذهنش نشنیده بود و از محتوای آن آگاهی نداشت؛ حال اگر محبت متیو را بی‌جواب می‌گذاشت، او قطعاً رابطه‌اش را با مگی قطع می‌کرد؟ و مگی باز هم به اسارت تنهایی درمی‌آمد؟ و روزها را دلمرده می‌گذراند؟ اشک ریختن تفریحش میشد؟ قلبش از غصه می‌ایستاد؟
همه‌ی این نشخوارهای ذهنی باعث شدند مگی بدون هیچ صحبت یا مقدمه‌ای دستانش را دور متیو حلقه کند. پلک‌هایش را بست و همان‌طور که نفسش را با آسودگی بیرون می‌فرستاد، لبخند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
صدای خنده‌ی آرام و حیله‌گرانه‌ی جیسون، موفقیتش در هدف قرار دادن نقطه ضعف مگی را بلند اعلام می‌کرد؛ این‌قدر بلند که بعید نبود صدای پیروزی‌اش مرزهای ذهن مگی را بدرد و به گوش همه‌ی ساکنان سپیدپوش جزیره برسد! که همین‌طور هم شد! همه‌ی آن‌ها می‌توانستند علائم شکست مگی در این نبرد همیشگی را در رنگ سرخ‌شده از عصبانیت چهره‌‌اش، فشرده‌ شدن دندان‌هایش ببینند و در جمله‌ای که با انزجار رو به متیو فریاد کشید بشنوند:
- دست به من نزن!
وقتی مگی دندان‌هایش را روی هم فشرد و در مقابل چشم همگان باری دیگر دست رد به سینه‌ی متیو زد و با دور شدن از او، دوباره چهره‌ی سبزه‌ی متحیرش را در نظر همگان تحقیر کرد، همه فهمیدند یک‌جای کار این عشق به‌ظاهر پرشور می‌لنگد؛ خب البته به جز متیو که هنوز با سردرگمی به محکم قدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
متیو در این یک هفته این‌قدر با شعله‌ی عشقشان چشم همه را سوزانده بود که وقتی حرف A که دومین حرف اسم هردویشان بود کنار حرف M روی بخش صاف تخته‌سنگ ظاهر شد، همه زیر چشمی به آن‌ها نگاه می‌کردند. سکوت دلهره‌آوری بر دشت حاکم شد و به جز صدای برخورد موج‌های دریا با صخره‌ها، هیچ صدای دیگری به گوش نمی‌رسید؛ چون هیچ‌کس دلش نمی‌خواست این لحظه را از دست بدهد؛ لحظه‌ای که قرار بود یکی از این عشاق دلسوخته سیاه‌پوش مرگ نا‌به‌هنگام معشوقش شود.
متیو یک سمت صخره ایستاده بود و مگی در سمت دیگر آن؛ فاصله‌‌ی بینشان، صحنه را برای ساکنان روستا، به جز سینتیا که در دل آرزو می‌کرد حرف بعدی T باشد، رمانتیک‌تر کرده بود. نگاه متیو با حیرت مگی را می‌نگریست و مگی با حسرت سیاهی نگاه متیو را از بر میشد؛ می‌خواست این چشم‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/12/19
ارسالی‌ها
1,220
پسندها
34,332
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
پوست گلوی ماری جلوی چشمان همه پاره شد و فواره‌ای از خون بیرون جهید. دختر بیچاره در دم روی زمین افتاد و با چشمانی از حدقه بیرون زده خروش خون که تیک‌تاک پایانی ساعت عمرش را رقم میزد را به تماشا نشست. در اقدامی مأیوسانه دست به سمت زخمش برد تا جلوی خون‌ریزی را بگیرد، اما این تازه شروع فرایند دردناک مرگش بود. به محض این‌که انگشت ماری پوست گردنش که به یک مو بند بود را لمس کرد، آن تیغ مکار از زخمش بیرون جست؛ اما اکنون فقط یک تیغ ساده نبود. در گردن ماری رشد کرده و به یک تیغ گردن‌کلفت هم که نه، بلکه به یک شاخه‌ی پر از تیغ تبدیل شده بود. وقتی از گلوی ماری می‌گذشت و مثل گیاهی امیدوار سوی نور رشد می‌کرد، ماری بیچاره دامن سفیدش که حالا دیگر سرخ بود را می‌فشرد. اشک از چشمان درمانده‌اش جاری بود و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا