• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه دوم تراژدی رمان سیاه برف | نفیسه سادات امیرلطیفی کاربر انجمن یک رمان

Nafise amirlatifi

مدیر تالار نقد + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
1,035
پسندها
13,439
امتیازها
33,373
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #231
نگاهی به دوربین‌های دور دیوار کرد و دستمو کشید پشت دیوار سنگی که خم کوچه رو ساخته بود بین بازوهاش اسیر شدم تا کلماتش با قدرت توی صورتم بکوبه و حین بیانش برخلاف گذشته‌ها کمی لکنت رو به همراه داشته باشه
- برگرد ب..بهم عقدتم میکنم اسکل. میریم اونور یه زندگی می‌سازیم همه کف کنن. غیر از پول و خوشحالی هورناز چی میخوای برفی؟ خریتو بذار کنار الان که گیتی فهمیده فرصت زیادی نداریم.
جداً فکر می‌کرد من بین عقد و صیغه گیر کردم و مشکلم همینه؟ دیگه چیزی از صبوری نمونده بود برام که آبرو داری کنم ناخن‌های دست راستمو پر قدرت روی گونه‌ش کشیدم و فریاد زدم :
- از منو بچم دور شو.
شوکه از واکنشم عقب کشید و من بی وقفه دویدم انقد اشک ریختم که وقت سوهان کشی برای مشتری چشم‌هام تار میدید. جیغ آیدا که دراومد دست از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nafise amirlatifi

Nafise amirlatifi

مدیر تالار نقد + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
1,035
پسندها
13,439
امتیازها
33,373
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #232
کارن برای بار آخر آیفون رو فشرد و بعد پر حرص لگد محکمی به ستون سنگی‌ زد.
- مرتیکه خر.
اشک حلقه شده توی چشمام نمیذاشت دید خوبی داشته باشم کنار در چوبی با شکوه؛ زانوهامو بغل کرده بودم. خاک برسرم که خواستم همه چیو درست کنم و خراب کردم.
دست کارن زیر بازوم قرار گرفت و جثه‌ی ظریفمو بلند کرد
- پاشو خوشگلم میریم خونه گیتی.
احمقانه بود که هورناز اونجا باشه اما چاره ای نداشتم دنبالش بگردم. پشت موتور پالس ۲۲۰ با یه دست هودی سبز رنگ کارن رو نگهداشتم که نیفتم و آروم نالیدم.
- اگه اونجا نبود؟
از لابلای صدای باد و حرکت فرفری‌هاش روی هوا شنیدم.
- شکایت می‌کنیم پیداش کنن بچه همش ۵ سالشه قانوناً تا ۷ سالگی باید پیش مادرش باشه.
حال داد زدن نداشتم سمت راست صورتمو پشت کارن چسبوندم و غرق فکر شدم از باباش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nafise amirlatifi

Nafise amirlatifi

مدیر تالار نقد + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
1,035
پسندها
13,439
امتیازها
33,373
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #233
هردو به سمتم چرخیدن و قطره اشکی از پلکام چکید دو سه ساعت پر استرس رو گذرونده بودم و الان هورناز کنار باباش خوشحال بود.
دوید سمتم و جفت پاهامو بغل کرد جلوی پاش نشستم و چندین بوسه پیاپی روی صورت و موهاش گذاشتم انقد تو بغلم فشارش دادم که صداش دراومد
- مام برفی..مُردم آی!
بی توجه به باند دستم تو بغلم بلندش کردم و صاف ایستادم. رد چنگم روی گونه بردیا نگاه بی احساس و سردش می‌گفت بازی برگشته. باعجله گام برداشتم تا با دخترم به خونه برگردم یه چای گلمحمدی داغ بخورم و کمی آروم بشم.
کارن و گیتی جلوی در باغ ایستاده بودن و نگاهمون میکردن شاید گیتی درست می‌گفت بهتره که هردوشون دخالت نکنن. قامت بردیا جلوی راهم قرار گرفت و به جز عضلات خوش فرم صورتش که چنگ من زیر گونه‌ش بود، چیزی ندیدم.
- هورناز دو سه روز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nafise amirlatifi

Nafise amirlatifi

مدیر تالار نقد + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
1,035
پسندها
13,439
امتیازها
33,373
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #234
دستمو دو دستی گرفت و با زور کوچولوش فشرد
- بمون مام،گیتی جون مهربونه.
کاش خانم‌جان دخترمو انقد خودمونی بار نمی آورد که در عرض دو ساعت همه جا احساس راحتی کنه و با همه دوست بشه!
- نمیتونم بمونم ولی تو میتونی بیای بریم خونه خودمون.
کنار گوشش پچ زدم:
- اینجا بمونی ممکنه دیگه هیچوقت منو نبینی هورناز. تو اینو میخوای؟
توقع داشتم حرفمو بفهمه اما رو به باباش با صدای بلند پرسید
- مام برفی رو نمیبینم؟
بردیا با آغوشش هورناز رو از روی زمین بلند کرد
- هر وقت تو بخوای میریم پیش مامان.
سیاست داشت و می‌دونست چجوری بچه رو جذب کنه
- پس هورناز فعلا پیش من می مونه.
لبام لرزید و لپی که این روزا زیادی گازش میگرفتم لای دندون‌هام فشرده شد. هورناز زرق و برق باباشو انتخاب کرده بود دلم میخواست به بردیا التماس کنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nafise amirlatifi

Nafise amirlatifi

مدیر تالار نقد + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
1,035
پسندها
13,439
امتیازها
33,373
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #235
سوز پیست موهامو حرکت داد و لرز بدنمو بیشتر کرد من برای مقدمه چینی بی حوصله بودم
- لطفا شما به دادم برس آقا محسن منو از شر بردیا خلاص کن.
نگاهم پر اضطراب به داخل چرخید از پشت چهارچوب شیشه‌ای به خوبی میدیدم بردیا سر میز با چشم دنبالمون میکنه. محسن دست به سینه شد.یه سر و گردن از بردیا بالاتر بود و استایلش منو یاد فواد مینداخت همونقدر فردینی و دلنشین.
- بگو برفین جان، چه کاری ازم برمیاد؟
نمیدونم چرا صدام از بغض ناخوانده لرزید حتما الان مثل ادم‌های ضعیف ب چشمش اومدم
- بهم گفت هورناز یه شب خونمون بخوابه الان هفت روزه بچمو ندیدم...
اشک روی گونه‌م غلتید و تن صدام از شدت گریه به آنی عوض شد
- بی شرف میگه اگه بچه رو میخوای باید..باید... .
با دست صورتمو پوشوندم و درحالی که زار میزدم به زور گفتم:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nafise amirlatifi

Nafise amirlatifi

مدیر تالار نقد + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
1,035
پسندها
13,439
امتیازها
33,373
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #236
حلقه‌ی اشک از چشم‌هام خارج شد بخار گرمی که از نفسش می اومد سوز سرد نوک بینی‌م رو کم کرد
- چیکار کنم دست از سر من و بچم برداری؟
سرشو به تایید تکون داد و لب‌هاشو به داخل جمع کرد.
- وسایلتو جمع کن سه تایی بریم. الان که دیوونه بازی درآوردی و خودتو واسه محسن جوجه‌ی بی‌پناه نشون دادی زیاد فرصت نداریم!
صورتمو از زیر دستش کشیدم و ناله کردم:
- نمیفهمی دیگه نمیخوامت؟
لبخند نصفه‌ای زد:
- کفتر خودمی تو.
از اعتماد به نفس و باوری که درمورد احساس من داشت لبخند تلخی زدم و اون فکر کرد زده به هدف چون لپ سردمو نوازش کرد.
- بیا از اول شروع کنیم سیاه برف.
صداش توی گوشم اکو داد و تصویر اون شب داخل حیاط اقاجان روی تاب، جلوی چشمام جون گرفت"میشه سیاه برفِ ما باشی؟"
به تلافی تمام بچگی و سادگی‌ای که اون شب داشتم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nafise amirlatifi

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا