- تاریخ ثبتنام
- 24/11/21
- ارسالیها
- 10,148
- پسندها
- 13,824
- امتیازها
- 70,673
- مدالها
- 49
سطح
22
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #131
حامد به سمت در رفت و همزمان پرسید:
- حالا چیکارم داشتی؟
فربد جلویش را گرفت و با یک دستش شانهی او را به سمت عقب و ماشینش تاب داد:
- نمیخواد، بشین بریم.
- بریم؟! کجا؟!
- بچهها برنامه ریختن، میریم شوش. چادرم ردیف کردن فردا بیایم.
حامد با یک حرکت شانهاش را آزاد کرد و معترض گفت:
- لازم نکرده، من نیستم.
فربد باز شانهاش را گرفت و او را به سمت ماشین کشاند:
- ضدحال نشو دیگه، بریم دیر شد.
اینبار وقتی حامد تلاش کرد تا شانهاش را آزاد کند، فربد او را محکمتر گرفت:
- من فردا شیفت دارم، کجا بیام؟ لااقل قبل برنامه ریختن هماهنگ میکردی.
فربد درب راننده را باز کرد و با صورتش شکلکی درآورد:
- بیا بریم، شیفت دارم، شیفت دارم! فردا رو هم دودر کن. تازشم مگه فردا عصری شیفت نداری؟ من تا عصر برت میگردونم...
- حالا چیکارم داشتی؟
فربد جلویش را گرفت و با یک دستش شانهی او را به سمت عقب و ماشینش تاب داد:
- نمیخواد، بشین بریم.
- بریم؟! کجا؟!
- بچهها برنامه ریختن، میریم شوش. چادرم ردیف کردن فردا بیایم.
حامد با یک حرکت شانهاش را آزاد کرد و معترض گفت:
- لازم نکرده، من نیستم.
فربد باز شانهاش را گرفت و او را به سمت ماشین کشاند:
- ضدحال نشو دیگه، بریم دیر شد.
اینبار وقتی حامد تلاش کرد تا شانهاش را آزاد کند، فربد او را محکمتر گرفت:
- من فردا شیفت دارم، کجا بیام؟ لااقل قبل برنامه ریختن هماهنگ میکردی.
فربد درب راننده را باز کرد و با صورتش شکلکی درآورد:
- بیا بریم، شیفت دارم، شیفت دارم! فردا رو هم دودر کن. تازشم مگه فردا عصری شیفت نداری؟ من تا عصر برت میگردونم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش