دلنوشته مجموعه دلنوشته‌ه‌های حوالی چشمان میشکالی‌ات | غزل حسین پور کاربر انجمن یک رمان

[_ghazal_]

☆هوالمحبوب ☆


نام دلنوشته: حوالی چشمان میشکالی‌ات
نویسنده: غزل حسین پور

مقدمه:

به سبزی و زردی در هم آمیخته چشمانت قسم
من غرق شده‌ام
در ژرف ترین گودال عالم
نمی‌دانم چه شد...
من فقط
نظر بستم به چشمانت،
دلم قصد مقیم کرد...
ناگهان گم شد
مجذوب گشت...
پی راه می‌گشت
اما فرو رفت...
پی دل آمدم تا رهایی‌اش دهم،
ولاکن راهی نبود بر من
میشکالی چشمانت حکم کرد...
و مرا به عمیق‌ترین گودال تبعید و اسیر گرداند
آخر دلبر چشم قشنگ من به من بگو
مگر چه داری حوالی چشمان میشکالی‌ات؟!

♡ ♡

 

[Violinist cat❁]

•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...​

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[_ghazal_]

آن دو تیله میشکالی‌ات را
به رخ من هویدا مگردان جانا!
مگر نمی‌دانی؟!
من خوردسالی‌ام حیران و بی قرار،
برای داشتن تیله‌های میشکالی‌ات
تا که هر نفس را به نظر‌بازی درگیر شوم!
صاعقه‌اش کورم کرده،
و کور گشته‌ام برای دیدن هر چه جز تو دلبر!

 

[_ghazal_]

هیاهوی سکوت تیله های تو دیوانه کننده ترین پارادوکس عالم است
فکر کن در میان سکوت تیله های تو
غوغاگری وجود دارد به نام میشکالی هایت

 

[_ghazal_]

جرم من چیست نمیدانم ولی
با چشم هایت حکم کن حبس ابد بر من
من نخواهم که نخواهم بخدا آزادی...

 

[_ghazal_]

غوغاگری آمده تا غوغا کند
در قلب متروکه من بلوا کند