• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه قرنطینه | PUMPKIN کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع PUMPKIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 176
  • کاربران تگ شده هیچ

PUMPKIN

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/1/23
ارسالی‌ها
9
پسندها
285
امتیازها
983
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
کد داستان: 537
ناظر: AMARGURA Persephoneh
نام داستان کوتاه:
قرنطینه
نام نویسنده: PUMPKIN
ژانر: #ترسناک

خلاصه:
در دورانی که ویروس جدیدی وارد دنیا میشه، خطری جدی‌تر از کرونا در قرنطینه مثل سایه بچه‌های فضول رو دنبال می‌کنه. فکر کن وارد اتاقی بشی که صاحب قبلیش به دنبال ارتباط با آدم‌های فضایی و دنیای موازی بوده. تویی و یه اتاق پر از وسایل عجیب غریب که هرشب سر ساعت سه پر از صداهای ترسناک می‌شه.
 
آخرین ویرایش

AMARGURA

مدیر آزمایشی شعرکده + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
11/8/20
ارسالی‌ها
1,695
پسندها
33,484
امتیازها
61,573
مدال‌ها
35
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
1012470_224e8f314cb4445b28c7cb338a41c745.jpg
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

PUMPKIN

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/1/23
ارسالی‌ها
9
پسندها
285
امتیازها
983
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3

***
زمان حال
تهران_خرابه‌های پروشگاه خورشید

- راستش خانوم مهندس از پونزده سال پیش که یهو خورشید تو آتیش سوخت، هنوزم که هنوزه شبا صدای اون شب نحسو مردم این محله می‌شنون. بچه‌هایی که این طرفا فوتبال بازی می‌کنن چندبار... .
سرکارگر آب دهانش را از ترس قورت داد. دستی به صورت افتاب سوخته‌اش کشید و صدایش را پایین‌تر آورد:
- تعریف کردن روح بچه‌های خورشیدو دیدن.
سه بار بلند صلوات فرستاد و بر روی هوا فوت کرد. اما حال خانوم مهندس از آن وقتی که وارد آن خرابه‌های جهنم شده بود، بدتر بود. رنگ صورت گردش پریده و مدام مردمک قهوه‌ای روشن چشمانش می‌لرزید. با انگشتان باریک لرزانش تارهای فر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

PUMPKIN

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/1/23
ارسالی‌ها
9
پسندها
285
امتیازها
983
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #4
***
پانزده سال پیش
تهران_شهرک نیلوفر

در خانه کوچک، تنها روشنایی و صدا از تلوزیون قدیمی منشا می‌گرفت که تنها یک متر اطرافش را روشن می‌کرد. خانه کوچکی بود و بوی نم و کپک همه‌جایش را فرا گرفته بود.
در پذیرایی سه‌گوش به زور یک دست مبل راحتی جا شده بود؛ درحدی آشپزخانه‌اش کوچک بود که بیش از یک نفر در آن جای نمیشد. تنها دو اتاق در آن واحد به چشم می‌خورد و تک پنجره‌اش با آنکه باز بود اما ساختمان روبه‌رویی جلوی پرتوهای خورشید را گرفته بود.
نوری عمودی و افقی از لای درز اتاقی به چشم می‌خود و صدای لامپ اتصالی‌اش با صدای خبرنگار همراه شده بود:
- آقای دکتر می‌تونید یکم بیشتر درمورد ویروس ناشناخته بگید... .
- آخ!
دختر جوان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا