- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 681
- پسندها
- 4,702
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #531
***
شروع ترم پنج بود. بعد از مدتها دوری از دانشگاه، برگشته بودم. شهرزاد چون مادری مهربان هنوز مراقب و نگرانم بود. مرا روی نیمکت روبهروی باغچهی نزدیک بخش شیمی نشانده و خود به بوفه رفته بود. با بیحالی آرنج دو دستم را روی پاهایم تکیه کرده، سرم را زیر انداخته بودم و به سطح آسفالته کف حیاط چشم دوخته بودم. شهرزاد که کنارم نشست، متوجه شده و سرم را بالا آوردم. نی را درون پاکت آبمیوهای فرو میکرد.
- دختر! روابط اجتماعیت در حد صفره.
- به روابط اجتماعی من چیکار داری؟
پاکت را به طرفم گرفت.
- بگیر اینو، به فکر خودت نیستی که بدنت زخمیه و عمل کردی، یه وقت ضعف میکنی.
آبمیوه را گرفتم.
- شهرزاد! من هفت ماه پیش عمل کردم، زخمم تا الان هرچی بوده بسته شده، دیگه بدنم هم به شرایط نرمال برگشته، باز...
شروع ترم پنج بود. بعد از مدتها دوری از دانشگاه، برگشته بودم. شهرزاد چون مادری مهربان هنوز مراقب و نگرانم بود. مرا روی نیمکت روبهروی باغچهی نزدیک بخش شیمی نشانده و خود به بوفه رفته بود. با بیحالی آرنج دو دستم را روی پاهایم تکیه کرده، سرم را زیر انداخته بودم و به سطح آسفالته کف حیاط چشم دوخته بودم. شهرزاد که کنارم نشست، متوجه شده و سرم را بالا آوردم. نی را درون پاکت آبمیوهای فرو میکرد.
- دختر! روابط اجتماعیت در حد صفره.
- به روابط اجتماعی من چیکار داری؟
پاکت را به طرفم گرفت.
- بگیر اینو، به فکر خودت نیستی که بدنت زخمیه و عمل کردی، یه وقت ضعف میکنی.
آبمیوه را گرفتم.
- شهرزاد! من هفت ماه پیش عمل کردم، زخمم تا الان هرچی بوده بسته شده، دیگه بدنم هم به شرایط نرمال برگشته، باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر