- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 446
- پسندها
- 2,658
- امتیازها
- 14,213
- مدالها
- 10
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #31
مرد، پرندهی مکانیکی را روی میز تعمیراتش گذاشت و از روی زیرانداز ژنده و چرک بلند شد. زاویر خیره به مصنوعات جادویی ماند. اخم کوچکی ابروان باریک و بلوندش را به هم نزدیک کرد:
- روز خوش آقا!
مرد روغنآلود نگاهش به انگشتر زاویر افتاد. با شوق سرش را بالا آورد:
- تو از دارک اسکالی؟
نزدیک بود که زاویر از دو نوع برخورد متفاوت ترک بخورد. مرد با همان دستان روغنیاش دست زاویر را گرفت:
- نصف بیشتر اجناسم رو خوابگاه دارک اسکال درست میکنه. جنس برای فروش اوردی؟ این سری چی درست کردین؟ هر چی باشه قبول میکنم!
زاویر دست باریکش را از لای دستان پینه بسته و زمخت مرد بیرون کشید. با نیمنگاهی به دستش لبخندی مصلحتی زد:
- ببخشید اما من سال اولی هستم. دنبال مصنوعات فضاییام. البته هر چی کوچیکتر و سبکتر بهتر...
- روز خوش آقا!
مرد روغنآلود نگاهش به انگشتر زاویر افتاد. با شوق سرش را بالا آورد:
- تو از دارک اسکالی؟
نزدیک بود که زاویر از دو نوع برخورد متفاوت ترک بخورد. مرد با همان دستان روغنیاش دست زاویر را گرفت:
- نصف بیشتر اجناسم رو خوابگاه دارک اسکال درست میکنه. جنس برای فروش اوردی؟ این سری چی درست کردین؟ هر چی باشه قبول میکنم!
زاویر دست باریکش را از لای دستان پینه بسته و زمخت مرد بیرون کشید. با نیمنگاهی به دستش لبخندی مصلحتی زد:
- ببخشید اما من سال اولی هستم. دنبال مصنوعات فضاییام. البته هر چی کوچیکتر و سبکتر بهتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.