دفتر شعر دفتر شعر کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 448
  • بازدیدها 2,084
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #311
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن


دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن





نزد شاهین محبت، بی پر و بال آمدن


پیش باز عشق، آئین کبوتر داشتن





سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن


تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن





اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر


دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن





هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن


هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن





آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل


زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن





از برای سود، در دریای بی پایان علم


عقل را مانند غواصان، شناور داشتن





گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن


چشم دل را با چراغ جان منور داشتن





در گلستان هنر چون نخل بودن بارور


عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن





از مس دل ساختن با دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #312
شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش


منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش‌





ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی


که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش





به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین


همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش





غم عشق تو را نازم، چنان در سینه رخت افکند


که غم‌های دگر را کرد از این خانه بیرونش...





فریدون_مشیری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #313






تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت


خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت





شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن


نسیم بی‌قراری را که از دست تو خواهد رفت





مزن تیر خطا! آرام بنشین و مگیر از خود


تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت





همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت


به دست‌آور اناری را که از دست تو خواهد رفت





به مرگی آسمانی فکر کن! محکم قدم بردار


به حلق آویز، داری را که از دست تو خواهد رفت





فاضل‌نظری



 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #314
كاش بر ساحل رودي خاموش
عطر مرموز گياهي بودم
چو بر آن جا گذرت مي افتاد
به سراپاي تو لب مي سودم

كاش چون ناي شبان مي خواندم
به نواي دل ديوانه تو
خفته بر هودج مواج نسيم
مي گذشتم ز در خانه تو

كاش چون پرتو خورشيد بهار
سحر از پنجره مي تابيدم
از پس پرده لرزان حرير
رنگ چشمان تو را مي ديدم

كاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابي بودم
كاش در نيمه شبي دردآلود
سستي و مستي خوابي بودم

كاش چون آينه روشن مي شد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم مي لغزيد
گرمي دست نوازنده تو

كاش چون برگ خزان رقص مرا
نيمه شب ماه تماشا مي كرد
در دل باغچه خانه تو
شور من... ولوله بر پا مي كرد

كاش چون ياد دل انگيز زني
مي خزيدم به دلت پر تشويش
ناگهان چشم تو را مي ديدم
خيره بر جلوه زيبايي خويش

كاش در بستر تنهايي تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #315
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم
سرتا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر میکنم برای تو دامان را
از لاله های وحشی کوهستان
یک شب ز حلقه که به در کوبم
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد
دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
یکشب چو نام من به زبان آری
می خوانمت به عالم رویایی
بر موجهای یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریایی
یکشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو میسوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو میدوزد
از زهره آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یکشب چو نوری از دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #316
ز من رمیده یی و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
یاد آر آن زن ‚ آن زن دیوانه را که خفت
یک شب بروی سینه تو م**س.ت عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
خندید در نگاه گریزنده اش نیاز
لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق ترا گفت با نگاه
پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه
هر قصه ایی که ز عشق خواندی
به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطره نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب ‚ شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
با آنکه رفته یی و مرا برده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #317
بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت


سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت





مِهر بلند، چهره ز خاور نمی نمود


ماه از حصار چرخ، سرِ باختر نداشت





آمد طبیب بر سر بیمار خویش، لیک


فرصت گذشته بود و مداوا ثمر نداشت





دانی که نوشداروی سهراب کی رسید


آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت





دی، بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند


بار دگر امید رهائی مگر نداشت





بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتاد


این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت





پروانه جز بشوق در آتش نمیگداخت


میدید شعله در سر و پروای سر نداشت





بشنو ز من، که ناخلف افتاد آن پسر


کز جهل و عجب، گوش به پند پدر نداشت





خرمن نکرده توده کسی موسم درو


در مزرعی که وقت عمل برزگر نداشت





من اشک خویش را چو گهر پرورانده‌ام


دریای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #318


من و تو…

من و تو یکی دهانیم

که با همه آوازش

به زیباتر سرودی خواناست.

من و تو یکی دیدگانیم

که دنیا را هر دَم

در منظرِ خویش

تازه‌تر می‌سازد.

نفرتی

از هرآنچه بازِمان دارد

از هرآنچه محصورِمان کند

از هرآنچه واداردِمان

که به دنبال بنگریم،

دستی

که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.

من و تو یکی شوریم

از هر شعله‌یی برتر،

که هیچگاه شکست را بر ما چیرگی نیست

چرا که از عشق

رویینه‌تنیم.

و پرستویی که در سرْپناهِ ما آشیان کرده است

با آمدشدنی شتابناک

خانه را

از خدایی گم‌شده

لبریز می‌کند.


شاملو
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #319
شبانه (دوستش می‌دارم…)

دوستش می‌دارم

چرا که می‌شناسمش،

به دوستی و یگانگی.

ــ شهر

همه بیگانگی و عداوت است. ــ

هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم

تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم.

اندوهش

غروبی دلگیر است

در غُربت و تنهایی.

همچنان که شادی‌اش

طلوعِ همه آفتاب‌هاست

و صبحانه

ونانِ گرم،

و پنجره‌ای

که صبحگاهان

به هوای پاک

گشوده می‌شود،

و طراوتِ شمعدانی‌ها

در پاشویه‌ی حوض.

چشمه‌ای

پروانه‌ای و گُلی کوچک

از شادی

سرشارش می‌کند،

و یأسی معصومانه

از اندوهی

گرانبارش:

اینکه بامدادِ او دیری‌ست

تا شعری نسروده است.

چندان که بگویم

«امشب شعری خواهم نوشت»

با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو می‌رود

چنان چون سنگی

که به دریاچه‌ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر تالار فرهنگ و مذهب + خبرنگار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
1,471
پسندها
2,178
امتیازها
15,473
مدال‌ها
13
سطح
10
 
  • مدیر
  • #320
من و تو، درخت و بارون …

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار ــ

نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه

میونِ جنگلا تاقم می‌کنه.

تو بزرگی مثِ شب.

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی

مثِ شب.

خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو.

تازه، وقتی بره مهتاب و

هنوز

شبِ تنها

باید

راهِ دوری‌رو بره تا دَمِ دروازه‌ی روز ــ

مثِ شب گود و بزرگی

مثِ شب.

تازه، روزم که بیاد

تو تمیزی

مثِ شبنم

مثِ صبح.

تو مثِ مخملِ ابری

مثِ بوی علفی

مثِ اون ململِ مه نازکی:

اون ململِ مه

که رو عطرِ علفا، مثلِ بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میونِ موندن و رفتن

میونِ مرگ و حیات.

مثِ برفایی تو.

تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه

مثِ اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

موضوعات مشابه

عقب
بالا