• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته دیگر جوان نمی‌شوم | اهورا تابش کاربر انجمن یک رمان

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
حتی اگر زمان برگردد
خورشید هرچند در غروب فرورفته باشد و شب به خود رنگ و لعابی از شب‌های آینده بگیرد،
اگر غروبی با آنی از این دنیا دلنشین برآید
که اما هرگز اتفاق نمی‌افتد،
دیگر دل من شاداب نخواهد شد.
می‌خواهم لذتی ببرم و خواه رنجی بکشم از این همه؛
دیگر از این زندگی گذرا حسی در من برانگيخته نمی‌شود
دیگر دیر است، زمانی زیادی می‌طلبد.
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
قرار گذاشته بودم بر خودم که دیگر این یک بهتر از قبلی شود،
اما دیگر فرصتی نیست تا این را ثابت کند.
سال‌های اندکی گذشت و سال‌های اندکی مانده است.
سلانه سلانه پیش می‌روم، دیگر نفس‌هایم به شمار افتاده است؛
گویی دیگر راهی جز ساعت‌ها تنهایی نمانده است
تا به چیزی شکل‌دهی که چیزی جز رهاسازی و آزادی قدرت نیست.‌..
تا به آشوب سیاقی دهی...
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
پژمرده شدم و خمودگی گرفتم.
در زیر این آسمان زمین‌های مادری‌ام
تا آن‌ سویی که روح جوانم به پرواز درآمده است.
بر فراز من هیچ صدایی نیست هیچ سوتی شنیده نمی‌شود
خطی ناگذر
که تلاش برای گذر از آن بیهوده است؛
نتوانستم از آن پرواز کنم و خویش را برانگیزم.
آنان که به من خبر داند و من به آن‌ها
که رعشه‌ای در من پدیدار نشده است‌.
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
بر فراز این درد ایستاده‌ام و سیاهی مستی‌ام را به تملک باد می‌سپارم.
اکنون تمام دارایی من فقط بغض و اندوهی واگیردار است که آن‌ها را در زمانی که چیزی نبود
با شادباشی جوانی‌ام تاخت زده‌ام‌.
اینک خود را در دردهای تبعیدی‌ام محو می‌کنم که سفر من، دوگانه‌ای بر زمانه باشد.
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
اکنوز آغاز صبحگاه جهانی است و من همچون گلی اشفته، دمیده از شب
گویی نفسی جدید از دریا برآمده،
شکوفا می‌شوم!
بازهم همه چیز و همه‌ک.س درهم است.
پرواز پرندگان و صدای جنبش برگ‌ها
صدای باد و آب‌ها نجوای سترگی
که با این حال، با هم از جنس سکوت است.
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
به گرداگردش خود گوش می‌سپارم
از نفس می‌افتم
پرنده‌ای دیگر نمی‌خواند.
و این بار هراسنده از کوه آتشین می‌گریزم
و به پیرامون خویش می‌اندیشم
و خاموش می‌گردم!
دیگر نیم روزی شده است
نیم روزی که از کوه گریزان هستم
با چشمانی ملتهب و خسته
و با سخنی ناگوار که چون حبابی در دهانم چتر می‌زند می‌گویم :
« درود من بدرود است
آمدن‌ام، رفتن
جوان مرگ می‌شوم! »
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
به خواب می‌روم و به رویاهایم سفر می‌کنم
آن‌جا آزاد هستم و هرچقدر که بتوانم تجربه خواهم کرد.
هرآنچه را که در زمان بیداری نتوانستم...
آه افسوس، این‌جا همگی جواب و زیبا هستند
همگی مرا به دروغ دوست دارند،
و چه ناگوار است که من سال‌هاست نتوانستم با پایداری محبت به ابدیت سفر کنم.
آن‌جا می‌توانم به اندازه هیچ‌های زندگیم استراحت کنم...
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
خودم را در آیینه می‌نگرم و چیزی جز مردی ژولیده و کهنسال نمی‌بینم،
گویی تصویر من است، انگار آن مرد خود من است‌
تصویرش دیدگانی دارد
هیچ‌های این انسان وصف ناپذیر و ناگفتنی به نظر می‌آیند؛
اما من چه درمی‌یابم که اکنون این من هستم؟
مرا هم‌چنان می‌کشاند...
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
مانند جسدهای جوانی هستم که پیری و فرسودگی را به خود ندیده‌اند .
اشک راهی تابوت چشمانم می‌شود، باید یاسمن بر سر و رویم بریزند
آرزوهایم برآورده نشده‌اند و نادیده گذشتند
هیچ شبی لذت دنیایی را نچشیده‌ام
و نه صبح پر درخششی را به خود دیده‌ام.
 

اهورا.

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/12/23
ارسالی‌ها
69
پسندها
144
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
26
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
نمی‌توانم زندگی را فراموش کنم.
زخم‌های من بی‌حضور از پایداری محبتی تسکین سرباز می‌زنند و بال‌های من تکه‌تکه فرو می‌ریزند.
نه، نه نمی‌توانم فراموش کنم!
خیابان‌ها انگار برایم راه‌های آشکار جهنم هستند
و من مانند پرنده‌ای معصومی که راهش را در باغ حیاط زندگانی گم کرده است.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا