شاعر‌پارسی اشعار نیکى فیروزکوهی

  • نویسنده موضوع Elka Shine
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,765
  • کاربران تگ شده هیچ

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
بانو!

یکی از این جمعهها کفشهایتان را پا کنید

و به دیدن مردی بروید

که تمام هفته را به عشق جمعهای سر میکند

که ممکن است بانویش کفشهایش را به پا کند

و به دیدار او برود...
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
و اگر امروز برایت می نویسم،

از عریانی ذهنی ست که از ایمان گذشته و به عادت رسیده؛

که از اصالت عشق چیزی نمانده جز شُکوه به جامانده خاطرهای دور

و وجودی سایه وار،

حضوری چنان کمرنگ که مرا به یاد خوابی می اندازد که هرگز نرفته ام،

به یاد نبودن،

شاید هم... مرگ

و اگر می نویسم،

هنوز شب را باور دارم

و لحظه های تاریکی که من را به تو پیوند می دهد،

بی آنکه بدانی،

بی آنکه باشی،

بی آنکه به یادم باشی

یا حتی دوستم داشته باشی

و اگر می نویسم،

دوست دارم بدانی در خلأ دنیای بی جاذبه از نبودنت عجیب معلقم،

می چرخم

و می چرخم

و می چرخم

و در چشمهای ناباور یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
بعد از تو عاشق یلدا شدن کار سختی نیست.

بی‌ تو هر شب زمستان و هر شب پر از سرماست

و نبودن تو عجیب شبیه بودنهای ماست.

پناه می دهم به تو که این شب یلدا تنهایی.

خودم هزار شب یلدا تنها بوده ام.

(نیکی‌ فیروزکوهی)
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
من،

یک پنجره،

روز‌های بارانی،

و خاطرات تو،

خاطرات تو،

خاطرات تو...

راز بقای یک آدم نیمهجان باید همین باشد!
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
تو را به خاطرات نمیسپارم.

همواره بودهای.

همیشه هستی.

این کوچه خلوت خاکی یعنی تو.

درختهای کهنسال این خیابان یعنی تو.

شبهای پرستاره و بیستاره یعنی تو.

با صدای تو آمیخته است صدای بوق ماشینها،

صدای ظرف شستن مادرم،

صدای دربهایی که بسته میشوند،

پنجرههایی که باز میشوند،

صدای مرم کوچه و بازار.

تو از گلوی دنیا با من حرف میزنی.

تو از هر گوشه این شهر مرا میخوانی.

غروب که میشود روی همان نیمکت همیشگی،

...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
محبوب من!

این شعرها را با مهر بخوان؛

کسی که هر شبِ خدا با خیال تو خوابیده،

جز حقیقت چیزی نمی گوید.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
دلشوره دارم؛

بودنت عجیب شبیه نبودن شده،

عجیبتر اینکه نبودنت برای من،

برای خودت،

برای این خانه عادت شده

و دستهای پر از مهری که جایشان در خالی دستهای من بود،

حالا در جیب خیالهای من قایم شده.


دلشوره دارم؛

عاشقانههای ما مثل هذیان،

مثل همهمه در شب،

مثل تب،

مثل یک خواب بد تلخ شده.


عشق تو پیش چشمان من سیاه سیاه، مثل رنگ مرگ شده

و من مثل دیوانهها فقط دلشوره دارم.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
برایت قهوه می ریزم، کمی‌ شیر، 2 قاشق شکر،

می گذارم جلویت روی میز،

گلدان گل را کنارتر می گذارم تا بهتر ببینمت.

قیافه جدی به خودم می گیرم

و با لهجه‌ای که حالا برای خودم هم بیگانه است،

می گویم:

قهوه ات سرد می‌‌شود.

هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا



و همانطور می نشینم‌ تا تو یکروز بیایی...
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
آدمهای زیادی به دیدارت خواهند آمد،

دستت را میفشارند،

روی ماهت را میبوسند

و صمیمانهترین تبریکات قلبیشان را نثارت میکنند،

ولی...

هیچکدام مثل من گوشه مبل خانهات کز نمیکند،

هیچکدام برایت شعر نمینویسد،

هیچکدام شعر نمیخواند.

من زیرکانه دردم را پشت دود سیگارم پنهان میکنم

و با صدایی که بطور غمانگیزی میگیرد، برایت میخوانم

از غربتم در شهرهای دور،

از غربتت همین نزدیکیها،

از دور بودنت،

از این سالیان سال،

از این یک سال دیگر هم،

از این تولدها،

از این جشنهای بدون من،

از این جشنهای بدون تو،

از آروزهایی که برایت داشتم،

از آرزوهایی که برایت دارم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
فکر آمدن تو، فکر بیهودهای نیست،

حتی اگر بازگشتی نباشد.

در سرگردانی بی انتهای من اگر امیدی نباشد،

تمام این عشق رو به بطالت می رود.

همیشه گفته ام:

اسارت در خاطرات کهنه، شیرین تر از تخریب احساس برای رهایی است.

(نیکی فیروزکوهی)
 
امضا : Elka Shine

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا