شاعر‌پارسی اشعار سید مهدى موسوى

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
- آن مرد می رود ...

: خُب دیگر چه ؟!

- می رود ...

سبقت گرفته از خود و از هرچه می رود



: اول چه كار كرد ؟

- از این شهر پوچ رفت

: این ابتدای قصّه ! در آخر چه ؟!

- می رود



: فرضاً كه باز بود در بسته ی قفس

تكلیف این پرنده ی بی پر چه؟ می رود ؟!



او قول داده بود بماند كه زندگی ...

- آن مرد مُرده است ببین ! گرچه می رود

§

زن بیت بیت توی غزل ایستاده است

مردی ورق زنان ته دفترچه می رود !
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
پیدا بکن یک آدم آدم تری را

و شانه های محکم و محکم تری را



آقای خوبی که دلش سنگی نباشد

معشوق های دوستت دارم تری را !!



من را رها کن هرچه می خواهی تو داری

از دست خواهی داد چیز کمتری را



با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید

و زد رقم، آینده ی درهم تری را



تو آخر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
ديوار م**س.ت و پنجره م**س.ت و اتاق م**س.ت!

اين چندمين شب است که خوابم نبرده است



رؤيای « تو » مقابل « من » گيج و خط خطی

در جيغ جيــــغ گردش خفـّاشهای پست



رؤيای « من » مقابل « تو » - تو که نيستی!-

[ دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست ]



دارم يواش واش... که از هوش می رَ...رَ...

پيچـيده توی جمجمه ام هی صدای دست ↓



هی دست ، دست می کنی و من که مرده ام

مردی که نيست خسته شده از هرآنچه هست!



يا علم يا که عقل... و يا يک خدای خوب...

- « بايد چه کار کرد ترا هيچ چی پرست؟! »



من از...کمک!...هميشه...کمک!...خسته تر... کمک!!

[ مامان يواش آمد و پهلوی من نشست ]



- « با احتياط حمل شود که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود

از خانه ای که بوی تنت را گرفته بود



می خواستی که جیغ شوی: خسته ام عزیز!

یک دست خسته تر دهنت را گرفته بود !!



می خواستی فرار... که مثل دو چشم خیس

چیزی مقابل ترنت را گرفته بود



می خواستی بمیری و از دست دست هاش...

با گریه گوشه ی کفنت را گرفته بود



لعنت به روزگار که از خاطرات من

حتی خیال داشتنت را گرفته بود



لعنت به روزگار که ما را دو نیم کرد

چیزی شبیه «تو » که منت را گرفته بود



که اوّلا «گرفته دلم » ثانیاً... شبی ↓

تیره تمام ثانیاًت را گرفته بود !!



حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود

بویی غریبه کلّ تنت را گرفته بود
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
هی جیغ، جیغ... گریه ی بی تاب بچّه ها

لولو دوباره آمده در خواب بچّه ها



لولو هزار سال تمام است یکنواخت

با عشق و غصّه سر زده شب ها به بچّه ها



لولو هزار سال تمام است عاشق است

این را نگفته است به... حتّی به بچّه ها



فرهنگنامه های زمین داد می زنند:

بی معنی است عشق هیولا به بچّه ها



لولو کنار بی کسی اش گریه می کند

لولوی ترسناک، نه! قصّاب بچّه ها!!



لولو به بُهت شب هیجان هدیه می کند

مانند پول عیدی بابا به بچّه ها



لولو که قرص خسته ی اعصاب می خورَد

آنسوتر از اتاق... و اسباب بچّه ها



لولوی دل شکسته که از ترس جیغ ها

هرگز نشان نداده خودش را به بچّه ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
نور بی اسم توی ذوقم زد

باز شد یک دریچه در کمدم

اول شعر از تو افتادم

به کجایی که می رود به خودم



اسب سرکش شب مرا زین کرد

از سر زندگیم سر رفتم

پاره خطّی شدم که پاره شده

بی تو از صفر تا سفر رفتم



برج میلاد مثل من خم شد

10 مهری شدم به خوبی تو

خاطراتم به جاده ای پاشید

رد شد از پیش اسب چوبی تو



سینه می زد من از «امام حسین»

لب آسفالت ها ترک برداشت

کوچه تا بغض «انقلاب» رسید

عشق را چند جور شک برداشت



تاکسی از جلوی من رد شد

دست خود را به دست من دادی

«تیر» و «بهمن» کشیدم از سیگار

تا رسیدم به «برج آزادی»
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
کنار پنجره یک مرد داشت جان می داد

غرور، قدرت خود را به من نشان می داد



کسوف بود؟ نه! خورشید دلگرفته ظهر

پیام تسلیتش را به آسمان می داد



دلم برای خودم لااقل کمی می سوخت

اگر که پوچی دنیایتان امان می داد



زمان همیشه مرا زیرخویش له می کرد

همیشه فرصت من را به دیگران می داد



پسر گرفت سر تیغ را، رگش را زد

پدر به کودک قصهّ هنوز نان می داد



و بعد زلزله شد، چشم را که وا کردم

میان خواب کسی هی مرا تکان می داد!!
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
اتوبان، رودخانه ای غمگین است

که مرا از تو دور می کند

آب که از سر ما گذشت

اما ماهی ها غرق نخواهند شد

تنها در کنار اتوبان می ایستند

و برای شیشه های بالا کشیده دست تکان می دهند

تا از سرما یخ بزنند

و روی آب بیایند

تنها سنگ ها هستند

که برای همیشه ته نشین خواهند شد



تو با شوهرت ماهی می خوری

من زل می زنم به ماه و

دیوانه می شوم و

کوچه ها را آواز می خوانم و

به سنگ ها لگد می زنم و

زنم و...

بغضم می ترکد

از تو که دور می شوم

کوچه که هیچ!

گاهی اتوبان هم بن بست است

من رودخانه ای را می شناسم

که با دریا قهر کرد

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
اگر که درد، از این گریه تا عصب برسد

اگر که عشق، لبالب شود به لب برسد



که سال ها بدوی، قبل خط ّ پایانی

یواش سایه ی یک مرد از عقب برسد



شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود

که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد!



که هی سه نقطه بچینی اگر... ولی... شاید...

کسی نمی آید، نه! کسی نمی آید
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

Arsin

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
خدا نشسته كه یك روز كشف تان بكند

بدین وسیله دلش را مگر جوان بكند



هرآنكه منكر اعجاز چشم های تو است

بگو بیاید و یكبار امتحان بكند



غزل شده ست «نمك گیر » تا كه بغض مرا

به خنده های «ملیح » تو میهمان بكند



زبان به لكنت افتاده، لكنتی ابدی

كه شرح منظره ی عشق را بیان بكند



خدا به چادر مشكیت زل زده... وَ تنت

كه ماه را وسط شب به آسمان بكند



فرشتگان مقرّب سیاه م**س.ت شوند

اگر كه چشم شما را در استكان بكند!



خطوط گیج تنت سال هاست منتظر است

كه راز خلقت احساس را عیان بكند
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zeinab z

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا