شاعر‌پارسی اشعار قیصر امین پور

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
شعر کودکی از قیصر امین پور:love_struck::love_struck::love_struck::love_struck::love_struck:


باز آن احساس گنگ و آشنا

در دلم سير و سفر آغاز كرد


باز هم با دست هاي كودكي

سفره ي تنگ دلم را باز كرد


باز برگشتم به آن دوران دور

روزهاي خوب و بازي هاي خوب


قصه هاي ساده ي مادر بزرگ

در هواي گرم شب هاي جنوب


رختخوابي پهن، روي پشت بام

كوزه هاي خيس، با آب خنك


بوي گندم، بوي خوب كاهگل

آسمانِ باز و مهتاب خنك


از فراز تپه مي آمد به گوش

زنگ دور و مبهم زنگوله ها


كوچه هاي روستا ، تنگ غروب

محو مي شد در غبار گله ها


هاي و هوي كوچه هاي شيطنت

دست دادن با مترسك هاي باغ


حرف هاي آسمان و ريسمان

حرف هاي يك...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
ما در عصر احتمال به سر می بریم

در عصر شک و شاید

در عصر پیش بینی وضع هوا

از هر طرف که باد بیاید ...

در عصر قاطعیتِ تردید

عصر جدید

عصری که هیچ اصلی

جز اصل احتمال ، یقینی نیست

اما من

بی نام تو

حتی یک لحظه احتمال ندارم

چشمان تو عین الیقین من

قطعیت نگاه تو دین من است

من از تو ناگزیرم

من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد

سفرهء دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد

نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد:

با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد

کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد

یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!

فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد

هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد

هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد

کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد

جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد

عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد

جز تو هیچ میزبان مهربان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
پیش نوشت :

ــ کمی حوصله کنید ...

ــ شعر اندکی طولانی است اما . . .

.

.

رفتار من عادی است

اما نمی دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور می گوید :

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری !

اما

من مثل هر روزم

با آن نشانی های ساده

و با همان امضا ، همان نام

و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها

حس می کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس می کنم

از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

ــ از تو چه پنهان ــ

با سنگ ها آواز می خوانم

و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال ، از تقویم

از روزنامه بی خبر هستم

حس می کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیدن بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
ما که این همه برای عشق
آه و ناله ی دروغ می کنیم
راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
-که بی دریغ-
خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ می کنیم؟
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
پیشینیان با ما
در کار این دنیا چه گفتند؟


گفتند : باید سوخت
گفتند : باید ساخت
گفتیم : باید سوخت،


اما نه با دنیا
که دنیا را !


گفتیم : باید ساخت
اما نه با دنیا
که دنیا را !
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت

سوختم ، خاکسترم آتش گرفت


چشم وا کردم ، سکوتم آب شد

چشم بستم ، بسترم آتش گرفت


در زدم ، کس این قفس را وا نکرد

پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت


از سرم خواب زمستانی پرید

آب در چشم ترم آتش گرفت


حرفی از نام تو آمد بر زبان

دستهایم ، دفترم آتش گرفت
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
ایستاده در باد

شاخه ی لاغر بیدی کوتاه

برتنش جامه ای انباشته از پنبه و کاه

برسر مزرعه افتاده بلند

سایه اش سرد و سیاه

نه نگاهش را چشم ، نه کلاهش را پشم

سایه ی امن کلاهش اما

لانه ی پیر کلاغی است که با قال و مقال

قاروقار از ته دل می خواند:

آنکه می ترسد

می ترساند
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
بهترین مثنوی قیصر امین پور :

پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

ماه برق کوچکی است از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان ، دور از زمین
 
امضا : Eli.D :)

Eli.D :)

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
623
پسندها
1,971
امتیازها
16,473
مدال‌ها
8
سن
23
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
 
امضا : Eli.D :)

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا