- تاریخ ثبتنام
- 14/1/19
- ارسالیها
- 5,104
- پسندها
- 25,187
- امتیازها
- 67,173
- مدالها
- 51
سطح
29
- نویسنده موضوع
- #41
خود را کنار مبلهای لیمویی رنگی که در مرکز اتاق جای گرفته بودند یافت. روی مبل دو نفرهی نرم که پارچههای بدون نقش ابریشم بر تنش گرده بودند نشست. دستش را روی دستهی طلایی رنگ مبل نشاند و با دست مخالفش پیشانیاش را به بازی گرفت. در تصورش مورچههایی روی پیشانیاش رژه میرفتند و حالش را منزجرتر از هر زمان میکردند. سرش چای بابونه را برای آرام گرفتن طلب میکرد و او محال بود تا سپیده دم ندیمهای را فراخواند. با شنیدن جیغ چرم کرمی رنگ روی مبل، متوجه نشستن جاشوا در کنارش شد. به اندازهی یک وجب فاصله میانشان بود و قلب هر دویشان شمارشی نامیزان را آغاز کرده بود. جاشوا نگاهش را از نیمرخ رنگ پریدهی ویولت گرفت و خنجری که از روی قالیچه برداشته بود را روی میز بیضی شکل مقابل مبل قرار داد. سپس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر