- تاریخ ثبتنام
- 14/1/19
- ارسالیها
- 5,104
- پسندها
- 25,189
- امتیازها
- 67,173
- مدالها
- 51
سطح
29
- نویسنده موضوع
- #51
نفس عمیقی کشید و همانند او شانهای بالا انداخت.
- من امشب وظیفهی خطیر دیواری رو دارم که ملکهی مادر و پادشاه بهش مشت بزنند تا سبک بشند.
ایدن آرام خندید در میان راه سرفههایی با او همراه شد. امشب از شبهای دیگری که در پادرا سپری میکردند غمناکتر بود. حزینی که از سره قحطی و قهر خورشید با آنیهیلیت نبود و اینبار بوی نفرینی کاریتر را میداد.
***
سال ۳۰۱۵ مهتایی (۲۷۱۱ آذری) (۱۲۴۰ تینایی)
لانیکا
در مطبخ سلطنتی کاخ سورنا هلهله برپا بود. صدها کوتولهی مونث با سارافونهای ساتن کهربایی متحدالشکل در هزار متر فضایی که در اختیار داشتند از سویی به سوی دیگر میرفتند تا برای میهمانان پادشاه نوین لانیکا ضیافت نهار را تدارک بینند.
مطبخی جنگل مانند سرشار از درختان و گیاهان رنگارنگ...
- من امشب وظیفهی خطیر دیواری رو دارم که ملکهی مادر و پادشاه بهش مشت بزنند تا سبک بشند.
ایدن آرام خندید در میان راه سرفههایی با او همراه شد. امشب از شبهای دیگری که در پادرا سپری میکردند غمناکتر بود. حزینی که از سره قحطی و قهر خورشید با آنیهیلیت نبود و اینبار بوی نفرینی کاریتر را میداد.
***
سال ۳۰۱۵ مهتایی (۲۷۱۱ آذری) (۱۲۴۰ تینایی)
لانیکا
در مطبخ سلطنتی کاخ سورنا هلهله برپا بود. صدها کوتولهی مونث با سارافونهای ساتن کهربایی متحدالشکل در هزار متر فضایی که در اختیار داشتند از سویی به سوی دیگر میرفتند تا برای میهمانان پادشاه نوین لانیکا ضیافت نهار را تدارک بینند.
مطبخی جنگل مانند سرشار از درختان و گیاهان رنگارنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش