• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های حمهٔ تقدیر | Nina کاربر انجمن یک رمان

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
به نام خداوندی که سرنوشت را خلق کرد.
نام دلنوشته: حمهٔ تقدیر
نام دلنویس: مبینا زارع مویدی

مقدمه:
زندگی در یک جواب‌ِ تلخ، با عنوان سرنوشت ختم می‌شود.
سرگذشتی که رویای آدمی را از هم گسیخته و همه را در باتلاق خود غرق ساخته است.
انگار همانند ماری نیش می‌زند و انسان را از پای در می‌آورد.
با توجه به ضرب‌المثل سعدی «عاقل آن است که اندیشه کند پایان را.» تفکر در آن، آگاهی بیشتری را در این‌باره به همراه می‌آورد.
پس این لفظ، حیات همزادگان جهان را درهم تنیده و باید مورد بررسی قرار گیرد.

سخنی از نویسنده: سلام دوستان، این دلنوشته بارِ معنایی بشدت قوی‌ای داره. از طرفی، با توجه به صحنه‌ای که برای شخصی اتفاق افتاده،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
104
پسندها
1,106
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : آینهـ

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
***
قدم به قدم به بخت‌ام نزدیک‌تر می‌شوم.
عاقبتی که جنس آن را، خود نمی‌دانم.
محبت؟ ناخوشایند؟ دلکش و ناب؟
این واژه‌ی پر آوازه، چه حق مطلبی را ادا می‌کند؟!
مگر اهمیتی هم دارد؟
او تنها زندگی همه را درهم تنیده است!
همه‌چیز را مضحکه‌ی عالم کرده است؛ جز خودش!​
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
***
حیران از این مسیر ناتمام و طولانی پیش رو، قدم آغاز را با ترسی که در انتهایی‌ترین گوشه‌ی قلبم اتراق کرده، می‌نهم.
طالعی که نقاش تک‌تک حضور ما در فردای امروزمان است.
تباهی دیواره‌های غم‌گرفته‌ی سرنوشت و پستی و بلندی‌های رعب، خون نومیدی را در سرتاسر این جسم لرزان، پمپاژ می‌کند.
باید از حصار ملکوتی آرامش، خداحافظی کنم.
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
***
آن نوای سوزناک دگر چیست؟
چرا حسی غریب به وجودم سرازیر می‌کند؟
از چه سوزد، کنج این دلم؟
گویا که به اجبار به سوی خود می‌کشد جانم را...
به آسمان رو کردم و چشم‌های تلاطم از واهمه‌ام را به سیاهی شب دوختم.
حس کردم خدا را که به من لبخند میزد.​
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
***
چِکه‌های باران، همچون مادری از جنس گل‌های لطیف، نمناکی چشم‌هایم را پاک می‌کند.
او تطهیرگری قهار است.
با نوازش‌هایش، پروردگار را در نظرم هویدا می‌کند.
گویی با نوای رشحه‌هایش، مرا از حضور شخص برجسته‌ای، آگاه می‌کند.
شخصی که متولد کرد، ما را
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
***
آری‌. آفریدگاری هست که با دست حامی‌گرش، بندگان‌اش را استنباط کند.
پدرانه تک‌تک آنان را به راه راست هدایتشان کند؛ اما آن پرسشی که مرا به نیرنگ خود فراخوانده، اینجاست...
پس او کجاست؟
در کدام مکان خفا گشته و آشکار نمی‌شود؟
چرا تا به حال کسی را بدون گرفتاری‌، به قسمت نرسانده است؟

استنباط: درک
خفا: پنهان
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
***
طناب بغض، ناجوانمردانه حصار گلویم شد.
قصد جانم را کرده بود و خلاص‌ام نمی‌کرد.
مگر تاکنون درین آفاق، زیسته‌ام؟
باز هم این قلب مریض را غباری از غصه در برگرفت.
آخر اِی ایزد‌پناه؟!
چـرا این‌چنین زجرکش می‌دهی؟

به چه علت تا این حد، ستمگر شده‌ای؟
آفاق: دنیا
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
***
زوزه‌های گرگی کوچک در همان گوشه‌ی انتهای قلبم، گوشت تنم را آب می‌کرد.
او هم ملول گشته و همسفر گذرگاه من بود‌.
خدایا! چرا قطعات پازل را کنار هم نهادی و ساختی؟
مگر برای ما جز فلاکت و بدبختی، سود دیگری‌ام دارد؟
اصلاً برایت ارزشی داریم یا مثل عروسک‌ِ خیمه‌‌شب‌بازی‌ در دستان تو هستیم؟​
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,366
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
***
باری، تاسف مرا به احاطه‌ی خویش در می‌آورد.
آیا رقت‌آورترین ادراک را می‌دانید؟
این‌گونه است که صدای بلندت، دل آسمان را رعدآسا بتراشد؛ اما انعکاسی به سویت بازنگردد.
در این لحظه‌ست که وضعیت، تغییر می‌کند.
آتش خشم زبانه می‌کشد و اندام‌های تو را دانه‌دانه، می‌سوزاند.
به‌تدریج به سمت مرگ احساسات می‌روی‌.​
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا