- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 927
- پسندها
- 11,727
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #761
با حلقه شدن غیرمنتظره دستهایی به دورش، شکمش انقباض یافت و پلکهایش آنی کنار رفت به چشمهایی که یک سر و گردن افراشته بود. دوباره موتور خندهاش روشن شد و خالی از اراده به حرف آمد:
- ترسوندیم.
حلقه تنگتر شد و طنینش در تنگنای گوشش رجز خواند:
- اهمیتش به چه دردی میخوره وقتی ترسناکها دوستداشتنیترن؟!
- جون همون گارفیلد برو صورتت رو پاک کن! شکمم درد گرفت.
یک دست آریا بالا رفت. نگاه خندانش از آینه به آریا بود و نگاه نامفهوم آریا به نیمرخ او... . انگشت شستش اشک گوشه چشمهای باران را زدود.
- واسه دیدن صورت خندونت، هر روز با یه شکل میام پیشت.
دستان ظریفش حلقه دورش را گرفت. صمیمانه گفت:
- صورتت رو عین گربه کردی، ولی ذاتت همون شیره.
حلقه را نگهداشته به سمت...
- ترسوندیم.
حلقه تنگتر شد و طنینش در تنگنای گوشش رجز خواند:
- اهمیتش به چه دردی میخوره وقتی ترسناکها دوستداشتنیترن؟!
- جون همون گارفیلد برو صورتت رو پاک کن! شکمم درد گرفت.
یک دست آریا بالا رفت. نگاه خندانش از آینه به آریا بود و نگاه نامفهوم آریا به نیمرخ او... . انگشت شستش اشک گوشه چشمهای باران را زدود.
- واسه دیدن صورت خندونت، هر روز با یه شکل میام پیشت.
دستان ظریفش حلقه دورش را گرفت. صمیمانه گفت:
- صورتت رو عین گربه کردی، ولی ذاتت همون شیره.
حلقه را نگهداشته به سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.