شاعر‌پارسی اشعار حسین منزوی

Sama_Shams

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,824
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
سطح
19
 
  • #61
اگر باید زخمی داشته باشم

که نوازشم کنی

بگو تا تمام دلم را

شرحه شرحه کنم




زخم‌ ها زیبایند

و زیباتر آن‌ که

تیغ را هم تو فرود آورده باشی!




تیغت سحر است و

نوازشت معجزه

و لبخندت

تنظیفی از فواره‌ نور

و تیمار داری‌‌ات

کرشمه‌‌ای میان زخم و مرهم




عشق و زخم

از یک تبارند

اگر خویشاوندیم یا نه

من سراپا همه زخمم

تو سراپا

همه انگشت نوازش باش
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,824
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
سطح
19
 
  • #62
وقتی تو نیستی ...

شادی کلام نامفهومی ست !

و «دوستت می‌ دارم» رازی‌ ست،

که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم؟

اینجا که ساعت وآیینه و هوا

به تو معتادند
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,824
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
سطح
19
 
  • #63
ز تمام بودنی ها

«تو» همین از آن من باش

که به غیر با «تو» بودن

دلم آرزو ندارد!
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,824
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
سطح
19
 
  • #64
مشقم کن

وقتی که عشق را زیبا بنویسی

فرقی نمی‌کند که قلم

از ساقه‌های نیلوفر باشد

یا از پر کبوتر
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,824
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
سطح
19
 
  • #65
به شب سلام

که بی تو

رفیق راه من است...
 
امضا : Sama_Shams
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

Sama_Shams

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,824
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
سطح
19
 
  • #66
شب قدری که دمی پیش تو ماندم خوش بود



کامی از عمر که همراه تو راندم خوش بود

در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت
بوسه ها کز لب نوش تو ستاندم خوش بود

و آن همه گل که نسیمانه به شکرانه ی تو
چیدم از باغ دل و بر تو فشاندم خوش بود

به چمنزار غزل با نی سحر آور خود
وقتی آن چشم غزالانه چراندم خوش بود

من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود

فالی از دفتر حافظ که برای دل تو
زدم و آن غزل ناب که خواندم خوش بود

گر چه با ساعت من ثانیه ها بیش نبود
ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود
 
امضا : Sama_Shams
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

Bina.a

ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,088
پسندها
24,534
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
سن
18
سطح
28
 
  • #67
پله‌ها در پيش رويم، يک به يک ديوار شد
زير هر سقفی که رفتم، بر سرم آوار شد
خرق عادت کردم اما بر عليه خويشتن
تا به گرد گردنم پيچد، عصايم مار شد
اژدهای خفته‌ای بود، آن زمين استوار
زير پايم ناگه از خواب قرون بيدار شد
مرغ دست‌آموز خوشخوان کرکسی شد لاشه‌خوار
و آن غزال خانگی برگشت و گرگی هار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ، خاموشی گرفت
بس که در گلشن، شبيخون خزان، تکرار شد
تا بياويزند از اينان، آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ويران هر درختی دار شد
زندگی با تو چه کرد، ای عاشق شاعر! مگر
کان دل پر آرزو، از آرزو، بيزار شد
بسته خواهد ماند اين در، همچنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبه‌های مشت‌مان رگبار شد
زهره‌ی سقراط با ما نيست روياروی مرگ
ورنه جام روزگار‌، از شوکران سرشار شد
 
امضا : Bina.a

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,710
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #68
تو سرنوشت منی؛ از تو من کجا بگریزم؟
کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم؟

به جز تو نیست هرآنکس که دوست داشته بودم
اگر هرآینه سوی گذشته‌ها بگریزم

به خویش هم نتوانم گریخت از تو که عیب است
به آشناتری اکنون ز آشنا بگریزم

به هرکجا بروم، رنگ آسمان من این است:
سیاه مثل دو چشم تو؛ پس چرا بگریزم؟

#حسین_منزوی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,710
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #69
یاد تو می وزد ولی، بی خبرم ز جای تو
کز همه سوی می رسد، نکهت آشنای تو

غنچه طرف فزون کند، جامه ز تن برون کند
سر بکشد نسیم اگر، جرعه ای از هوای تو

عمر منی به مختصر، چون که ز من نبود اثر
زنده نمی شدم اگر، از دم جان فزای تو

گرچه تو دوری از برم، همره خویش می برم
شب همه شب به بسترم، یاد تو را به جای تو

با تو به اوج می رسد، معنی دوست داشتن
سوی کمال می رود، عشق به اقتفای تو *

عشق اگر نمی درد، پرده ی حایل از خِرد
عقل چگونه می برد، پی به لطیفه های تو؟

خواجه که وام می دهد، لطف تمام می دهد
حسن ختام می دهد، شعر مرا را برای تو :

«خاک درت بهشت من، مهر رُخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من، راحت من، رضای تو»

اقتفا: تبعیت، اقتدا،

#حسین_منزوی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,710
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #70
دور از نوازش‌های دست مهربانت
دستانِ من در انزوایِ خویش تنهاست


بگذار دستت رازِ دستم را بداند
بی‌هیچ پروایی که دستِ عشق با ماست !


#حسین_منزوی
 
امضا : NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا