شاعر‌پارسی اشعار قیصر امین پور

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #131
شادم

این روزها که می‌گذرد

شادم

که می‌گذرد

این روزها

شادم

که می‌گذرد…

 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #132
حرف‌ های ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظهٔ عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی…
ای دریغ و حسرتِ همیشگی
ناگهان

چقدر زود

دیر می‌شود!
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #133
و قاف حرفِ آخرِ عشق است
آنجا که نام کوچک من

آغاز می‌شود
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #134
کودکی‌ هایم اتاقی ساده بود قصه ای، دورِ اجاقی ساده بود
شب که می‌شد نقشها جان می‌گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود
می‌شدم پروانه، خوابم می‌پرید خوابهایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود
قهر می‌کردم به شوق آشتی عشق‌هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #135
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خوردهایم

اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم

اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم

اگر دشنهی دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گردهایم!

گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده‌ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم

 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #136
دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟


می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟


موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟


آنکه دستور زبان عشق را

بی گزاره در نهاد ما نهاد


خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #137
دل داده‌ام بر باد، بر هر چه باداباد

مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد


ای عشق از آتش، اصل و نسب داری

از تیره دودی، از دودمان باد


آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر

از بوی تو آتش، در جان باد افتاد


هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران

هر کوه بی‌فرهاد، کاهی به دست به باد


هفتاد پشت ما، از نسل غم بودند

ارث پدر ما را، اندوه مادر زاد


از خاک ما در باد، بوی تو می‌آید

تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #138
لبخند تو خلاصه خوبی‌هاست

لختی بخند، خنده گل زیباست


پیشانی‌ات تنفس یک صبح است

صبحی که انتهای شب یلداست


در چشمت از حضور کبوترها

هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست


رنگین کمان عشق اهورایی

از پشت شیشه دل تو پیداست


فریاد تو تلاطم یک طوفان

آرامشت تلاوت یک دریاست


با ما بدون فاصله صحبت کن

ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست
 
امضا : fatemeh^_^

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,122
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #139

دل داده‌ام بر باد، بر هر چه باداباد


مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد



ای عشق از آتش، اصل و نسب داری


از تیره دودی، از دودمان باد



آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر


از بوی تو آتش، در جان باد افتاد



هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران


هر کوه بی‌فرهاد، کاهی به دست به باد



هفتاد پشت ما، از نسل غم بودند


ارث پدر ما را، اندوه مادر زاد



از خاک ما در باد، بوی تو می‌آید


تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,122
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #140

حرف‌های ما هنوز ناتمام...



تا نگاه می‌کنی


وقت رفتن است،



باز هم همان حکایت همیشگی


پیش از آنکه باخبر شوی


لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود


آی...



ای دریغ و حسرتِ همیشگی


ناگهان


چقدر زود


دیر می‌شود!
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا