- تاریخ ثبتنام
- 1/4/21
- ارسالیها
- 195
- پسندها
- 5,693
- امتیازها
- 20,833
- مدالها
- 8
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #41
فصل دوم: گردباد شبهات
- رهام خوبی؟
کارن که انتظار نداشت با آن یک ضربه پخش زمین شوم، با نگرانی دستم را میگیرد. نفسم را از میان لبهایم میگیرم و با مکثی کوتاه، رویم را به سمتش میبرم. نگاهش نگران بود و باید نگرانی اش را میکاستم. به سختی لبخندی گوشه چپم آوردم و با کمکش، توانستم بار دیگر روی پا بایستم.
- آره من خوبم، چیزیم نیست. کارن..
فکرم کار نمیکرد و سخن کم آوردم. با سرعت هرچه تمامتر کلمات را سرهم میکردم.
- حالا که دادگاه تمومه، هممون هم دور همیم، بریم یک جا واسهی استراحت.
سعید با ذوق حرفم را تایید میکند و مانند همیشه دستش را به بالا میگیرد، سپس حینی که دستش به پایین میآید حالت دستانش را با انگشت اشاره تنظیم میکند.
- بریم که داشته باشیم، یک شیرقهوه فوق خوشمزه توی یک کافه...
- رهام خوبی؟
کارن که انتظار نداشت با آن یک ضربه پخش زمین شوم، با نگرانی دستم را میگیرد. نفسم را از میان لبهایم میگیرم و با مکثی کوتاه، رویم را به سمتش میبرم. نگاهش نگران بود و باید نگرانی اش را میکاستم. به سختی لبخندی گوشه چپم آوردم و با کمکش، توانستم بار دیگر روی پا بایستم.
- آره من خوبم، چیزیم نیست. کارن..
فکرم کار نمیکرد و سخن کم آوردم. با سرعت هرچه تمامتر کلمات را سرهم میکردم.
- حالا که دادگاه تمومه، هممون هم دور همیم، بریم یک جا واسهی استراحت.
سعید با ذوق حرفم را تایید میکند و مانند همیشه دستش را به بالا میگیرد، سپس حینی که دستش به پایین میآید حالت دستانش را با انگشت اشاره تنظیم میکند.
- بریم که داشته باشیم، یک شیرقهوه فوق خوشمزه توی یک کافه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش