- تاریخ ثبتنام
- 29/11/19
- ارسالیها
- 1,006
- پسندها
- 9,944
- امتیازها
- 26,673
- مدالها
- 16
- سن
- 22
سطح
16
- نویسنده موضوع
- #211
بوسامو افسار اسبش را کشید و حیوان شیهه کشان متوقف شد. چیباد به بخاری که هر چند لحظه از میان موها و ریش مرد بیرون میزد خیره شد، حداقل این هوای سرد نشان میداد که آن مرد جوان هنوز دارد نفس میکشد.
- اون رو میگی؟ یه حیوون بدبخت. یه زمانی فرماندهی اسپهدان بود. ولی با اینکه زنش خودکشی کرد تا به دست ما نیفته، حاضر شد زیردست خودش رو بکشه تا زنده بمونه.
نفس چیباد و بردگانی که حرفهای بوسامو را شنیدند در سینه حبس شد. صدای کرکر خندهی چند ارباب لوپوسی هوای سرد زمستان همیشگی لوپوس را یختر کرد:
- خب... از موشهای آریانی انتظار دیگهای هم نمیشه داشت!
چیباد آب دهانش را فرو داد. آن مرد... کسی که پستتر از یک جانور به اسب فرماندهی دشمن بسته شده بود، زمانی فرماندهی اسپهدان بود؟! زیردست خودش را کشته...
- اون رو میگی؟ یه حیوون بدبخت. یه زمانی فرماندهی اسپهدان بود. ولی با اینکه زنش خودکشی کرد تا به دست ما نیفته، حاضر شد زیردست خودش رو بکشه تا زنده بمونه.
نفس چیباد و بردگانی که حرفهای بوسامو را شنیدند در سینه حبس شد. صدای کرکر خندهی چند ارباب لوپوسی هوای سرد زمستان همیشگی لوپوس را یختر کرد:
- خب... از موشهای آریانی انتظار دیگهای هم نمیشه داشت!
چیباد آب دهانش را فرو داد. آن مرد... کسی که پستتر از یک جانور به اسب فرماندهی دشمن بسته شده بود، زمانی فرماندهی اسپهدان بود؟! زیردست خودش را کشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.