- تاریخ ثبتنام
- 29/11/19
- ارسالیها
- 1,006
- پسندها
- 9,944
- امتیازها
- 26,673
- مدالها
- 16
- سن
- 22
سطح
16
- نویسنده موضوع
- #221
زیردستان سراف او را تأیید کردند. ساتوس گیر افتاده بود و راه فراری نمیدید. چطور از این مردک کثیف یک دستی خورده بود؟! نه! نباید به همین راحتی عقب نشینی میکرد. شتابان سرش را به سمت آرمان برگرداند و دندانهایش را برهم سابید:
- تو گولم زدی!
نیش آرمان تا بناگوشش باز شد. دست خودش نبود، داشت با تمام وجودش از معرکهای که درست کرده بود، لذت میبرد:
- اما شما چنین چیزی دارین مگه نه؟ بارها ازش در جنگهاتون با آریان استفاده کردین. یه اسمی هم داشت... آه... چی بهش میگفتین؟ اوه! یادم اومد! نیرنگ جنگی! درست گفتم، مگه نه؟!
ساتوس دندان قروچه کرد:
- با این حال، تو به بامان ایمان نداری. بامان به پیروانش دستور داده که باید از شر تمام کسانی که مخالفش هستن، خلاص بشن. این یعنی اینکه اگر من تو رو نکشم... ...
- تو گولم زدی!
نیش آرمان تا بناگوشش باز شد. دست خودش نبود، داشت با تمام وجودش از معرکهای که درست کرده بود، لذت میبرد:
- اما شما چنین چیزی دارین مگه نه؟ بارها ازش در جنگهاتون با آریان استفاده کردین. یه اسمی هم داشت... آه... چی بهش میگفتین؟ اوه! یادم اومد! نیرنگ جنگی! درست گفتم، مگه نه؟!
ساتوس دندان قروچه کرد:
- با این حال، تو به بامان ایمان نداری. بامان به پیروانش دستور داده که باید از شر تمام کسانی که مخالفش هستن، خلاص بشن. این یعنی اینکه اگر من تو رو نکشم... ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش