- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 446
- پسندها
- 2,658
- امتیازها
- 14,213
- مدالها
- 10
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #11
ساحره کمی لبهی کلاه جادوگریاش را بالا داد:
- از دیدارتون خوشوقتم آقایون. من تابیتا دیویس استاد نجوم و پیشگویی سال اولم؛ البته الآن مسئول ثبتنام شما هستم.
رویش را از دو نوجوان بازگرداند و با دست اشاره کرد تا او را دنبال کنند. الایجه پلههای باقیمانده را کمک زاویر کرد تا گیر نکند. از میان دو لنگهی دروازه در شدند. دو گولم آهنی به حالت خبردار در کنار دروازه ایستاده بودند. چهرههای بیحالتشان عاری از هشیاری بود؛ اما زاویر میدانست که تنها کافیست دعوتنشدهای از دروازهها رد شود تا گولمها برای حفاظت به حرکت در بیایند.
پارچهی ساتن بنفش بر تن زیبای تابیتا میخرامید. گویی یک ماهی بود که در میان امواج آب میرقصید و پیش میرفت. حواس الایجه به تابیتا پرت شده بود؛ اما زاویر با دقت جایجای...
- از دیدارتون خوشوقتم آقایون. من تابیتا دیویس استاد نجوم و پیشگویی سال اولم؛ البته الآن مسئول ثبتنام شما هستم.
رویش را از دو نوجوان بازگرداند و با دست اشاره کرد تا او را دنبال کنند. الایجه پلههای باقیمانده را کمک زاویر کرد تا گیر نکند. از میان دو لنگهی دروازه در شدند. دو گولم آهنی به حالت خبردار در کنار دروازه ایستاده بودند. چهرههای بیحالتشان عاری از هشیاری بود؛ اما زاویر میدانست که تنها کافیست دعوتنشدهای از دروازهها رد شود تا گولمها برای حفاظت به حرکت در بیایند.
پارچهی ساتن بنفش بر تن زیبای تابیتا میخرامید. گویی یک ماهی بود که در میان امواج آب میرقصید و پیش میرفت. حواس الایجه به تابیتا پرت شده بود؛ اما زاویر با دقت جایجای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر