- تاریخ ثبتنام
- 10/3/24
- ارسالیها
- 93
- پسندها
- 266
- امتیازها
- 1,113
- مدالها
- 3
سطح
2
- نویسنده موضوع
- #41
راهبه، دست از بیرحمی برمیدارد و با حالت دست، دستور چرخوندن دوبارهی شیشه را به من میدهد. اگر خارج از این مسائل مسخره بودیم، قطعا گردنش را روی سینهاش میگذاشتم( فیلم زیاد میبینم!). با دست لرزان، شیشه یکبار دیگر میچرخانم. میتوانم بهجرئت بگویم: نگار را بیشتر دوست دارد! بله... چون سختیهای بیشتری برایش میگذارد. شیشه، دوباره بهسمت نگار و طرف سوال پرسیدنش بهطرف سلینا، میافتد. سلینا بیدرنگ میپرسد:
- جرئت یا حقیقت؟
- حقیقت... .
صدای جیغ گوشخراش راهبه، پرندههای روی درخت را فراری میدهند.
- یه دور حقیقت، بعدش دو دور جرئت!
طبق روال قبلی، کاری که باید توسط نگار انجام شود، روی شیشه ظاهر میشود.[ درحال خوردن ش*ر..اب، روی پشتبام راه برو!] رنگ دوستانش میپرد. چانهاش میلرزد و دستان...
- جرئت یا حقیقت؟
- حقیقت... .
صدای جیغ گوشخراش راهبه، پرندههای روی درخت را فراری میدهند.
- یه دور حقیقت، بعدش دو دور جرئت!
طبق روال قبلی، کاری که باید توسط نگار انجام شود، روی شیشه ظاهر میشود.[ درحال خوردن ش*ر..اب، روی پشتبام راه برو!] رنگ دوستانش میپرد. چانهاش میلرزد و دستان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش