• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان لباس عروس خونین | ویدا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع vida1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 1,084
  • کاربران تگ شده هیچ

vida1

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
93
پسندها
266
امتیازها
1,113
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
راهبه، دست از بی‌رحمی برمی‌دارد و با حالت دست، دستور چرخوندن دوباره‌ی شیشه را به من می‌دهد. اگر خارج از این مسائل مسخره بودیم، قطعا گردنش را روی سینه‌اش می‌گذاشتم( فیلم زیاد می‌بینم!)‌. با دست لرزان، شیشه یک‌بار دیگر می‌چرخانم. می‌توانم به‌جرئت بگویم: نگار را بیشتر دوست دارد! بله... چون سختی‌های بیشتری برایش می‌گذارد. شیشه، دوباره به‌سمت نگار و طرف سوال پرسیدنش به‌طرف سلینا، می‌افتد. سلینا بی‌درنگ می‌پرسد:
- جرئت یا حقیقت؟
- حقیقت... .
صدای جیغ گوش‌خراش راهبه، پرنده‌های روی درخت را فراری می‌دهند.
- یه دور حقیقت، بعدش دو دور جرئت!
طبق روال قبلی، کاری که باید توسط نگار انجام شود، روی شیشه ظاهر می‌شود.[ درحال خوردن ش*ر..اب، روی پشت‌بام راه برو!] رنگ دوستانش می‌پرد. چانه‌اش می‌لرزد و دستان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا