شاعر‌پارسی اشعار صنم نافع

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
توی آغوشت که بودم لحظه ها بی وزن بود

کودکانه ، از نگاهت آسمان می خواستم

خواب می رفتم کنارت با تمام ترسهام

از تو در کابوس هایم قهرمان می خواستم !



روزها آرام از تقویم من رد می شدند

بـ ــوسه می زد عشق بر سلولهای مرده ام

سرنوشتم را درون قصه ها و شعرها

فارغ از ابعاد بی رحم زمان می خواستم



لحن مرموز خدا در عشق بازی هایمان

روح عریان مرا در اختیارت می گذاشت

می شدی نزدیک وُ من از شدّت دلضربه ها

داشتم می مردم ، از چشمت امان می خواستم



آه ای ويرانه ی باغ تخیّل های من

ای نگاهت یاس غمناک و غريب آسمان

من تو را در ابتدای درک هستی ِ زمین

با همین دستان سرد و ناتوان می خواستم *



خوب می فهمم تو را ، این گریه هایم شاهد است

دوستت دارم ولی باید فراموشت کنم

می سپارم بار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
آسمان بد گرفته و افسوس،این هوایم هوای خوبی نیست

اینکه می خواهی از خدا باران،بس کند که دعای خوبی نیست !

حال من را چرا نمی فهمی ؟بند بندم دوباره می لرزد

تو برایم بخوان که دلتنگم ،من صدایم صدای خوبی نیست

عاشقت هستم، آه «لوطی جان»،خاطرم را بخواه«لوطی جان »

روزگارت سیاه «لوطی جان»،این محل بی تو جای خوبی نیست

پیش تو هستم و بدون تو ام،پیش تو هستم و دلم خون است

پای عشقت چه ها ندادم حیف،بی کسی ها بهای خوبی نیست

از خدا آسمان طلب کردم،بر زمین زد مرا به من خندید

از خلوصم از عشق من ترسید ،چون خدایم خدای خوبی نیست!

باز چاقو به قلب من خورده است، درد را با سکوت می بارم

مانده ام توی این سکانس تلخ ،مرگ هم انتهای خوبی نیست
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
بگیر از دستم وُ امشب ببر پیش خودت با زور


به شهر آرزوهای همیشه از خیالم دور


برقصانم به روی سنگفرش آبی قصرت


به دقت زل بزن بر خستگی چهره ام در نور


برقصان و ببوسم روی در روی رقیبانم


اگر هر زن تو را می خواست چشمان حسودش کور !


مرا بنشان به روی اسب خود،کالسکه ام قرضیست


پرنسس نیستم، یک عاشقم، شهزاده ی مغرور !


در آغوشم بکش فارغ از اینکه وقتمان تنگ است


بپیچان سادگی های پر از زخم مرا در تور


دوباره شب گذشت از نیمه و جادوم باطل شد


لباسش کنده شد، کفشش در آمد دختر موبور
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
درد دارد همیشه دل کندن، درد دارد تمام پایان ها

گم شدن در مسیر تنهایی،گریه کردن به حال باران ها

عشق با روح من گلاویزست، شهر تا بی نهایت افسرده

من چه کردم که باید اینگونه، له شوم از هجوم تاوان ها

آه ای سرگذشت غمگینم، آه ای انتهای رویاها

زخمهایی زدی که می ترسم، از تو و از تمام انسانها

از دل خاطرات وهم آلود، نکند که دوباره برگردی

اتفاقی ببینمت یک روز، باز هم در همین خیابانها

آخرین لحظه های عمرت را، نکند که به یاد من باشی

جان بگیرم دوباره در ذهنت، در میان عذاب وجدان ها

دردها می کشم، نمی میرم ،فال می گیرم و تو می آیی

وحشتی از نگاهت افتاده، توی قلب تمام فنجانها
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
در صفحه ی شطرنج چشمانت
یک عمر بی رحمانه ماتم برد
در هر شکست بی برو برگرد
سرباز بی اسبم زمین می خورد


در "قلعه ی خاموش" جا ماندم
تا آخرین منجی من باشی
باران گرفت وُ خیس افتادم
از بوم توی حوض نقاشی


من آخرین مجروح بودم در -
نا امنی مرموز آغوشت
من شاعرِ هر "دوستت دارم "
در عشقبازی ها درِ گوشت


در آسمان ابری شعرت
بار مصیبت را فرو خوردم
از کوچه ی بن بست می آیم
ای کاش من هم زود می مُردم
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
ز کوچه ی بن بست می آیی
از گریه هایت را فرو خوردن
از راه رفتن روی خط ّ مین
عصیان و رویای "جوان مردن "


در چشمهایت شورش غمهاست
آژیر می پیچد ، درِ گوشت
هر روز یک مجروح می میرد
در سنگر نا امن ِ آغوشت


در فیلم های کهنه جا ماندی
در قهرمان بازی جاهل ها
متروکه های "قلعه ی خاموش"!
رقاصه ها ، آوازها ، کِل ها


راه فرار از شهر اِشغالی
در نقشه ی دنیا مشخص نیست
راه رهایی ازخدایی که ...
دیگر برای تو مقدس نیست


راه رهایی از شکستی محض
از شاهِ ماتِ صفحه ی شطرنج
از کودکی های هدر رفته
توی مسیرِ نقشه های گنج
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
هق هق زدن هایم ارادی نیست
من باردار از بی کسی هایم
وقتی بزایم، آل می گیرد،
جان مرا، آنقدر تنهایم


دیگر گذشتم از خیالاتم
از هر چه می شد سهم من باشد
تازه عروس قصه ها، بگذار
در حجله اش لای کفن باشد


از دست دادم هر چه را باید *
باید بدون آرزو باشم
در را ببندم روی خود یک عمر
با درد هایم روبرو باشم


باهر خدایی که شبیهت هست
با هر نمازی از سرِ اجبار
تمرین سخت زندگی بی تو
کابوس هایی که سرم آوار...


ویرانه ها را دوست می دارم :
"آوارها بوی تو را می داد
تعقیب می کردی مرا در مه ...
تعقیب می کردی مرا در باد ...


از دور می دیدی نگاهم را
در امتداد درد می ماندی
پای خیالات جوانمرگم
مانند یک نامرد می ماندی "


دارم ... نمی میرم، چرا امشب
دارم برایت فال می گیرم
دارم سراغ چشمهایت را
از رد پای آل می گیرم
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
رنگِ اندوه، به چشمان ترَت می آید
شعر، امروز به حال پکرَت می آید


با سکوت، عشق به افکار جهان فهماندن...
به نگاه دغل وُ حیله گرت می آید


اینکه یک عمر تو رویای کسی را دیدی
اینکه یک روز همان یک نفرَت می آید

شاهِ بی تاج ، از آغوش همین سُرسُره ها
بوی معشوقه ی عهد قجرَت می آید

حسّ پرواز مرا خوب به خاطر بسپار ...
آسمانی شو، به آن بال وُ پرت می آید



لحن دلواپسی ام توی دهان ها افتاد
قانعم کن که به زودی خبرَت می آید

پیش تو بودم وُ از فاصله میترسیدم
آه از آن ترس که اینطور سرَت می آید
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
کسی در من خودش را حبس کرده کُنج پستو ها

نگاهی می کند در آینه مانند ترسو ها



نگاهی می کند اما همانی هست که قبلا...

همان چشمان غمگین وُ همان لبها همان موها



همان تنها برای یک نفر زیبا شدن ها و

هوای زندگیِ ساده ای ، دور از هیاهوها



چراغی روبرویش هست و دارد ورد می خواند

که غول قصه ها ظاهر شود از قلب جادوها



کسی در خواب می افتد همیشه از بلندی ها

"و می لرزد دلش در سینه مثل بچه آهوها "



همان که می شمارد از خطوط چهره اش غم را ...

هووهای حسودش را هم از روی النگو ها



از آن روزی که رفتی خانه ام ساکت تر از قبل است

کسی در من خودش را حبس کرده کنج پستو ها
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
در آسمان ها زندگی کردیم
در آسمان ها عاشقت بودم
عشقت زمین می زد مرا هربار
هم بازی بی منطقت بودم


تاریخ در دستت ورق می خورد
قد می کشیدم در خیالاتت
هر بار که عطرت مرا می کُشت
هر بار که در احتمالاتت ...


رویای خوشرنگ زنی بودم
جامانده از پارینه سنگی ها
جامانده از تابوت های خیس
از بمب، از ماشین - جنگی ها


از دوره ی غمهای پاییزی
آغوش های مضحکِ فصلی
از بـ ــوسه در فرعی ترین کوچه
تا گریه، توی جاده ی اصلی


من منتظر بودم در آن سرما
در ایستگاه آرزوهایم
در خاطراتت برف می بارید
آهسته روی تار موهایم


من منتظر بودم که احساسم
از آسمان ها بر زمین افتاد
همراه با تو تیر می خوردم
در ماجراهای امیر آباد


همراه با تو حبس می رفتم
شلاق بر اندیشه ام می خورد
از ماجرایت شعر می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Es_shima

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا