- تاریخ ثبتنام
- 1/4/21
- ارسالیها
- 195
- پسندها
- 5,693
- امتیازها
- 20,833
- مدالها
- 8
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #31
فصل اول: مقده تاریکی؛ گمشده
[]لبخند شیطانیاش را در تمام صورتش میپراند. به راستی که هر چه هم باشی، وقتی دست به قلم میشوی دنیایی دیگر به چشم خواهی دید. این آلبا ریجینایی که اکنون داشت داستان بدبختی رهام را مینوشت، با آلبا ریجینایی که روز قبل با مدیر حرف زد زمین تا آسمان فرق داشت.
خودکار مشکیاش را لابهلای انگشتانش پیچ میدهد که انتهای لوله خودکار، روی لبش قرار میگیرد. همیشه عادت داشت قبل از تایپ رمان، ایدههایش را روی کاغذ بنویسد.
- فکر کنم این خوب باشه. جیمز، بهتره خودتو آماده کنی که بیای توی داستان!
افکارش، با داستانی که ساخته و پرورده ذهنش بود درگیر شده بود و به هیچ چیزی جز آن، فکر نمیکرد. میخواست خوب بنویسد، در سیر داستان پیشرفت کند و تا زمانی که میلاد نیامده، داستان را...
[]لبخند شیطانیاش را در تمام صورتش میپراند. به راستی که هر چه هم باشی، وقتی دست به قلم میشوی دنیایی دیگر به چشم خواهی دید. این آلبا ریجینایی که اکنون داشت داستان بدبختی رهام را مینوشت، با آلبا ریجینایی که روز قبل با مدیر حرف زد زمین تا آسمان فرق داشت.
خودکار مشکیاش را لابهلای انگشتانش پیچ میدهد که انتهای لوله خودکار، روی لبش قرار میگیرد. همیشه عادت داشت قبل از تایپ رمان، ایدههایش را روی کاغذ بنویسد.
- فکر کنم این خوب باشه. جیمز، بهتره خودتو آماده کنی که بیای توی داستان!
افکارش، با داستانی که ساخته و پرورده ذهنش بود درگیر شده بود و به هیچ چیزی جز آن، فکر نمیکرد. میخواست خوب بنویسد، در سیر داستان پیشرفت کند و تا زمانی که میلاد نیامده، داستان را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش