• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم جنایی رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن یک رمان

از نظر شما رمان چطوره؟

  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • بد

    رای 0 0.0%
  • بد رو به افتضاح

    رای 0 0.0%
  • افتضاح

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    16

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
درحالی‌که سعی می‌کرد لرزش پاهایش را متوقف کند، منتظر کوچک‌ترین حرکتی از نیروهای پلیس بود تا به زندگی گروگانش پایان دهد. عقب عقب به سمت آسانسور گام برداشت و دکمه‌ی آن را فشار داد. اما وقتی متوجه از کار افتادن آن شد، لعنتی نثار آن کرد و دستش را دور گردن کودک محکم‌تر کرد.
می‌دانست اگر از راه‌پله پایین برود از هرجهت تحت محاصره‌ی پلیس قرار می‌گیرد، پس با تصمیمی که چندان از آن مطمئن نبود به سمت پشت‌بام ساختمان که از طریق راه‌پله‌ی اضطراری به پشت ساختمان راه داشت، قدم برداشت.
با رسیدن به در فلزی خاکستری رنگ کوچک که بالای پله‌ها قرار داشت، با آرنج دستگیره را فشرد و در با صدای تق آرامی باز شد.
نگاهش را از روی افراد پلیس که بدون تحریک کردنش به دنبالش راه افتاده بودند برداشت و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
سپس نگاهش را به یکی از افرادش که کنار او ایستاده بود انداخت:
- حال بچه چطوره؟ آسیب جدی ندیده؟
مرد با صورت پوشیده گفت:
- خیر قربان. فقط یه خراش جزئی روی پیشونیش افتاده.
سبحان سرش را به نشانه تایید تکان داد و دستی به پیشانی گندم‌گونش کشید.
از پله‌ها پایین رفت و با گفتن خسته نباشید به اعضای تیمش، از ساختمان خارج شد.
قارقار چندین کلاغ که روی سیم‌های برق نشسته بودند به همراه سروصدای جمعیتی که اطراف ساختمان جمع شده بودند در فضا پیچیده بود.
نسیم خنکی گونه‌های ملتهبش را نوازش کرد و در همین حین سرگرد شافعی بلند قامت کنار او قرار گرفت و بی‌سیم را به سمتش دراز کرد:
- قربان، از مرکزه.
سبحان بی‌سیم را از دستان او گرفت و گفت:
- مرکز به گوشم.
خش‌خشی و پس از آن صدای مردی در بی‌سیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
به محض رسیدن به نوارهای زرد رنگ، آن‌ها را کنار زد و در‌حالی‌که دستکش‌های سفید رنگ را از یکی از اعضای تیم تحقیق می‌گرفت؛ وارد منطقه‌ی حصار کشیده شد‌.
از ساختمان‌های مسکونی فاصله‌ی زیادی نداشتند و همین باعث شده بود در دوران اوج شیوع کرونا، این جمعیت در محل پیدا شدن جسد حضور داشته باشند.
از کنار افراد سفیدپوش پزشکی قانونی که مشغول عکس برداری از صحنه‌ی قتل بودند، گذشت و با دیدن دکتر محمود پسیانی که با یکی از اعضای تیمش حرف می‌زد، به طرفش رفت و گفت:
- سلام، چی شده دکتر؟
دکتر پسیانی که مردی حدوداً شصت ساله بود، با دیدن سرگرد خدری سرپرست تیم دایره‌ی جنایی، لبخندی زد که البته از زیر ماسکش چندان هویدا نبود و تنها اثرش افتادن چند خط ریز کنار چشم‌های کوچکش شد:
- سلام سرگرد. چه عجب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
بوی گوشت و موی کز گرفته‌ی جسدی که چندین ساعت از مرگش می‌گذشت؛ باعث چین خوردن بینی‌ گوشتی‌اش شد و با احتیاط بدن او را وارسی کرد‌:
- چیز دیگه‌ای هم مونده دکتر؟
دکتر دستان چروکیده‌اش را به سمت گردن مرد برد و گفت:
- نگاه کن‌، شاهرگش رو به یه طرز خاصی بریده. انگار یه علامته؛ هر چند با این جسد نصفه نیمه که یه پاش هم جدا شده، زیاد نمیشه چیزی ازش فهمید‌.
به نقطه‌ای که دکتر اشاره می‌کرد، نگاه کرد‌. درست روی شاهرگ! پوست گردن تا حد زیادی سوخته بود. اما با پاک کردن خون‌های روی گردنش، کاملاً جای زخمی عجیب و به شکل مثلثی که یکی از ضلع‌های آن نصفه بود؛ مشخص بود‌.
لبان پهنش را روی هم فشرد و چند ثانیه مکث کرد. سپس از کنار جسد بلند شد و درحالی‌که دستکش‌هایش را در می‌آورد گفت:
- یه قتل عمد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
با رسیدن به اداره، همگی از ون خارج شدند و سبحان نیز راهی اتاقش شد.
یک اتاق ساده در کنار بخش مدیریت که در انتهای اتاقش یک پنجره بزرگ رو به تمام محوطه بود که با پرده‌ی آبی رنگ پوشانده شده بود. تنها زینت دیوارهای سفید رنگ، تابلوی و‌ان‌یکاد زیبایی بود که روبه‌روی میز کار قهوه‌ای رنگش نصب شده بود.
روی صندلی‌اش نشست و با تلفن را برداشت. با شماره‌گیری عدد چهار، گفت:
- سروان معظمی، در رابطه با پرونده‌ی قتل امروز، دوربین‌های کنترل سرعت اطراف تهران‌پارس رو چک کنید ببینید دوربین‌ها تصاویری از قاتل ثبت کرده یا نه. تا نیم ساعت دیگه اتاق فکر باشید.
سپس بدون حرف دیگری قطع کرد و این‌بار با بخش تجسس تماس گرفت:
- تا نیم ساعت دیگه، هر چیزی رو که توی صحنه‌ی جرم پیدا کردین؛ جمع کنید و بیاید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
مرگ حدود ساعت‌های سه تا چهار صبح اتفاق افتاده و انگار حین جابجایی جسد، پای مقتول که دارای سوختگی زیاد بوده و استخوانش هم شکسته بود، جدا شده و همه رو توی یه کیسه‌ی پلاستیکی ریخته و نزدیک بزرگراه تهران‌پارس، رها کرده.
سبحان به طرف سروان معظمی که در انتهای میز نشسته و مشغول مرتب کردن کش چادر روی مقنعه‌ی مشکی رنگش بود، چرخید و گفت:
- دوربین‌های کنترل سرعت و کنترل ترافیک، چیزی ضبط نکردن؟
معظمی دستی به لبه چادرش کشید و با خیس کردن لبانش توسط زبان، گفت:
- نه. اون اطراف هیچ دوربینی نیست. نقطه‌ی کوره فقط چندتا خونه‌ی حاشیه‌ شهر هست که حداقل چهارصد متر با محل پیدا شدن جسد فاصله داره. ما تموم دوربین‌های ترافیک تا شعاع یک کیلومتری رو چک کردیم، اما رفت و آمد مشکوکی ندیدیم.
سرگرد دوم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
با دیدن زن کوتاه قامتی که مشغول کوتاه کردن درختچه‌ی زینتی گران قیمتش بود، لبخند عمیقی زد. زن نگاه مشکی رنگش که تضاد جالبی با پوست سفید و گونه‌های رنگ گرفته‌اش داشت را به او دوخت و در دل قربان صدقه‌ی او رفت:
- کجا داری میری عزیز دلم؟
سیاه‌چاله‌ی نگاهش که رگه‌های عمیقی از محبت در آن هویدا بود را به او دوخت و با صدایی که تنها برای او نرم می‌شد، پاسخ داد:
- دارم میرم بیرون مامان جان. چندجا کار دارم که باید بهش سر بزنم. چیزی احتیاج نداری؟
زن لبخند عمیقی روی لبانش نشاند:
- نه عزیزکم. برو به سلامت.
نگاه سراسر عشقش را به او دوخت و با خداخافظی آرامی از
در خانه بیرون زد.
درحالی‌که با ریموت در پارکینگ را باز می‌کرد، با موبایل آخرین مدلش، صفحه‌ی اخبار روز را باز کرد و با دیدن نوشته‌ها ابروهایش بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
با انگشت سبابه و شستش گوشه‌ی چشم‌هایش را فشار داد تا از درد آن بکاهد. نگاهش را به ساعت مچی که به جای مچ همیشه در جیب شلوارش بود دوخت و با دیدن عقربه‌های کوچک طلایی رنگ که روی نه و سی و سه دقیقه ایستاده بودند، نفس عمیقی کشید.
از پشت میز کارش بلند شد. هیکل ورزیده‌اش نتیجه‌ی سال‌ها تمرینات سخت پلیس و تمرینات شخصی‌اش بود.
دستی میان موهای همیشه کوتاه مشکی رنگش کشید و با برداشتن اسلحه‌اش از اتاق خارج شد. دو روز از پیدا شدن جسد گذشته بود و هنوز سرنخی از هویت مقتول هم نداشت چه برسد به قاتل! بازجویی از یابنده‌ی جسد، دوربین‌های اطراف بزرگراه، مردم منطقه، هیچ و هیچ و هیچ!
خبرنگارها نیز که جز اخبار کرونا چیزی برای جلب نظر مخاطب نداشتند، حال سوژه‌ی جالبی در مشت‌شان بود و طی این دو روز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
باز هم همان حس لعنتی مزاحم همیشگی چونان زالوی کثیفی روحش را می‌مکید.
خلأ عمیقی که همیشه گوشه‌ی قلبش می‌ماند و جایش را هیچ‌چیزی پر نمی‌کرد.
نمی‌دانست چند ساعت را در افکار آشفته‌اش دست و پا می‌زند که خواب به آرامی بر چشمان دردناکش چیره شد و
به خوابی نه چندان عمیق فرو رفت.
چندین ساعت بعد، با صدای زنگ زدن موبایلش از خواب پرید. اتاق غرق تاریکی بود و تنها نور کمی که از صفحه‌ی موبایل می‌تابید، کمی از ظلمات اتاق کاسته بود. دست راستش را دراز کرد و با کشیدن آیکون سبز رنگ، موبایل را کنار گوشش قرار داد:
- قربان، باید بیاین اداره، هویت مقتول رو شناسایی کردیم.
***
انگشت همیشه یخ‌زده‌اش را به لبان نازک بی‌رنگش فشرد و سیاه‌چاله‌ی چشمانش از روی روپوش سپید رنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,580
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
خواننده همچنان می‌خواند:

The scars of you love, thev leave me breathless
زخم‌های عشق تو منو بی‌نفس رها می‌کنه
I can't help feeling
نمی‌تونم به احساساتم کمکی بکنم
قبلاً تمام موقعیت‌های دوربین‌ها را چک کرده بود و می‌دانست از چه قسمت‌هایی عبور کند تا دوربین سوپر مارکت و چراغ‌ راهنمایی، کوچک‌ترین تصویری از او نگیرند‌.
زمزمه‌هایش همراه خواننده تمام خودرو را پر کرده بود:
we could have had it all
ما می‌تونستیم همه‌ی عشق رو داشته باشیم
Rolling in the deep
دارم به اعماق میرم
you had my heart inside of you hand
تو قلب منو توی دستات داشتی
And you played it, to the beat
و باهاش بازی کردی تا بهش غلبه کنی... .
با رسیدن به جلوی خانه‌ای شیک و موقر؛ دستش سمت دستگاه پخش رفت و آن را خاموش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا