• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه اول فانتزی رمان آنمون | هاجر منتظر نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع حصار آبی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 131
  • بازدیدها 3,047
  • کاربران تگ شده هیچ

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #121
همه چیز آرام و با وقار شاهانه‌ای سرجای خودش بی‌حرکت مانده بود. تراویسا با صدای بلندی از روی خشم غرید:
- اینجا چه خبره؟ من از این وضعیت خوشم نمیاد!
و به سمت ضلع شرقی تالار رفت. از تالار گذشتند و وارد یک محوطه‌ی باز دیگر شدند. بی‌فکر و بدون برنامه و احتیاطی!
- لعنت به این شانس!
این صدای آرام نیوا بود که دیگر تکرار نشد.
***
انوار طلایی خورشید کم‌کم محیط خفقان‌آور خیابان‌های آشوب‌زده‌ی ناویتا را روشن می‌کرد. با این حال آسمان نیمه‌تاریک پر از ابرهای تیره و سرمای شدید، نشان از بارش زودهنگام زمستان را می‌داد. زمستان زودتر از هر سال فرا رسیده و نشانه‌های خود را با هر وزش نسیمی از شرق آنمون، نمود می‌داد.
سربازان هر دو گروه در گرمای آتشین جنگ فرو رفته و هیچ‌یک متوجه بارش اولین گلوله‌های درخشان برف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #122
هانس به کمان بسته در پشت سر ایوانس نگاه کرد و ایوانس منظورش را فهمید و سر تکان داد که درخشش نور کم صبحگاهی برقی به موهای صاف و بسته‌ی کف سرش انداخت:
- فایده نداره، تیرهامون به اونجا نمی‌رسه. اونا از تک‌تک اون سوراخا ما رو هدف گرفتن.
هانس امیدوارانه لب زد:
- سپرا چی؟
ایوانس با تأسف سر تکان داد و به گروهی از اجساد زره‌پوش وسط خیابان اشاره داد. هانس مات و مبهوت به اجساد نگاه کرد و ناگهان احساسی شوم او را دربرگرفت و ناباور پچ زد:
- این... این امکان نداره! ما تا اینجا اومدیم. پس... پس شبح چی؟ مگه اون جادوها رو از بین نبرد؟
ایوانس نگاه تیزی به او انداخت و هیکل بلند و عضلانی‌اش را از مقابل هانس کنار برد. بی‌حوصله‌تر از آن بود که چیزی را به او توضیح دهد. همان‌موقع دسته‌ی مارویی‌ها به آن‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #123
یوشیو آن را با احترامی خاص روی هر دو دستش بالا گرفت و سرش را اندکی خم کرد و ادامه داد:
- این شوریکن، جادوی بزرگ مارویی‌هاست. ما از اون امروز برای خانواده استفاده می‌کنیم.
و بعد در مقابل چشم‌های گرد شده از حیرت هانس روبه برادرانش با زبانی بیگانه فریاد زد.
هانس متعجب ماند که در این ستاره‌ی فلزی کوچک چطور جادویی نهفته بود و چطور قرار بود امروز صدها جادوگر پنهان در میان روزنه‌ها را شکست دهد؟
ناگهان ماروها به تکاپو افتادند و به سمت خانه‌های اطراف یورش بردند. پله‌پله از روی دیوارهای کوتاه به سمت با‌م‌ها و پس آن به سمت بام‌های بلندتر پریدند و خیلی زود تمام مارویی‌ها بر روی بام‌های بلند ساختمان‌های اطراف مستقر شدند. شیروانی‌هایی با سفال‌های سیاه و براقی که هر کدام بادگیری صلیبی شکل در شکل‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #124
مشعل‌ها دورتادور ستون‌ها به پایه‌های سنگی‌شان چسبیده بودند و چهل‌چراغی عظیم از وسط بام شیشه‌ای آویزان بود که نوری نقره‌فام را در سراسر تالار بازتاب می‌داد و درست در بخش شرقی آن، سریری بزرگ، مشابه سریر پادشاهی با پلکان‌هایی کوتاه قرار داشت که با مخمل مشکی زردوزی شده، تزئین شده بود و بر روی آن کنیاک با غروری اشرافی لم داده بود.
کنار دیوارهای کنده‌کاری شده و مجسمه‌ها و ستون‌ها، صدها کماندار و شوالیه در هیبت‌های بلند و زره‌پوش با سنجاق‌های طلایی مبارزان ناویتا، ایستاده بودند و در مقابلشان یک‌صد جادوگر وردخوان در زیر رداهای سیاه و سرخشان حضور داشتند.
نیوا به شدت احساس سرما می‌کرد، به‌طوری‌که به سختی می‌توانست جلوی لرزش دست‌ها و شانه‌هایش را بگیرد. قبضه‌ی باریک و نرم شمشیر باریکش را محکم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #125
بالاخره داریم به پارتای پایانی جنگ با ناویتا می‌رسیم و من هنوز نمی‌دونم این‌پارتا اونطور که باید شدن یانه:face-with-peeking-eye: منتظر نظراتتون درباره‌ی این پارتا هستم، برام خیلی سخت بود که به تصویر بکشمش، چون هیچ تصوری ازش تو ذهنم نداشتم. راستی مارویی‌ها تو پیرنگ و قالب اصلی اصلا وجود نداشتن و من بعدا اضافشون کردم، نظرتون درباره‌ی اونا چیه؟:610595-f4fee7d8018d2f5ca10c2e5d7cc88678:
ـــــــــــــ
شبح آرام و بی‌صدا در جایش تکانی خورد. کنیاک از روی سریرش پایین آمد و در مقابل او ایستاد و دست‌هایش را زیر آستین‌های بلند و گشاد ردای پر از زرق و برق سیاهش باز کرد و پر از استهزاء لب زد:
- خوبه! ببینم امروز هم می‌تونی قهرمان مردمت باشی؟ گرچه جای تو بودم، فرار رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #126
و بعد اتفاقی عجیب افتاد. صدای آرام شرشر آب، سرهای جادوگران را به زیر انداخت تا به دنبال منبع آن بگردند. کف تالار به آرامی خیس و پر از آب می‌شد. جادوگرها بی‌توجه به تجمع آب در زیر پاهایشان به وردخوانی‌شان علیه شبح ادامه دادند. کنیاک خشمگین در کنار سریرش قدم می‌زد و دائم خم و راست می‌شد و با اشاره به جادوگرها فریاد می‌زد تا جادوگران صفوف خود را بر هم نزنند و دست از وردخوانی نکشند. ناگهان کسی از انتهای تالار با وحشت فریاد زد:
- اعلی‌حضرت، جنگ به داخل دیوارها رسیده!
کنیاک با صورتی برافروخته روبه سربازها فریاد کشید:
- همه‌شون رو بکشید!
و در همان لحظه، هانس، ایوانس و تعداد زیادی از افرادشان به داخل تالار ریختند و فریاد جنگ از دهان سربازهای تازه‌ نفس تالار بالا گرفت.
تراویسا و بتاروس و نیوا و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #127
شمشیر را با نعره‌ی کوتاهی پایین آورد، ولی شمشیر به جای برخورد به شبح به تیغه‌ای فولادین و نازکی برخورد کرد و شدت برخورد باعث شد تا کنیاک چند قدمی به عقب تلوتلو بخورد. شبح چرخیده و شمشیر افسانه‌ایش را کشیده بود.
کنیاک چشم تنگ کرد و سر جلو برد تا هر طور که شده صورتش را ببیند، اما همه‌ی تلاشش بی‌فایده بود؛ تاریکی مانع از نمایان شدن چهره‌اش می‌شد. لبه‌ی هر دو شمشیر قیچی‌وار به هم چسبیده و با نیرویی نامتوازن به سمت حریفان هجوم می‌برد. کنیاک با تمام قدرتش به لبه فشار آورد. تمام نیرویش حتی ذره‌ای به هیبت باریک و بلند شبح کوچک‌ترین تکانی نداد. حس می‌کرد نیروهایش تحلیل می‌رود ولی نمی‌توانست از جادو کمک بگیرد. شبح جادوگر قدری بود و می‌دانست قدرت‌هایش برای نابودی او کافی نیست، این‌کار فقط او را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #128
خب، تو شروع فصل جدیدیم و جنگ با ناویتا پایان پیدا کرد، لازمه بگم کنیاک همون‌طور که فهمیدید یه شخصیت مهم بود که در آینده مفصل میگم کی بود تا دقیق بفهمید کی مرد، و این اولین مرگ از مرگای پیش‌رو بود. بعدی نزدیکه:610595-f4fee7d8018d2f5ca10c2e5d7cc88678:اونو دیگه می‌شناسید زیاد ازش گفتم:610185-ae27176d7371ebcd2b8b54769e216894:
ــــــــــــــ
قلبش در سینه به شدت می‌کوبید، وحشت تا اعماق جانش نفوذ کرده بود. او همه چیز را سنجیده بود. برای هر چیزی برنامه‌ای ریخته بود. قرار نبود ده‌ها جادوگر چیره‌دستش به این روز بیفتند و سپاه عظیمش اینطور در هم بشکند. صدای بلند و رسایی از وسط میدان به گوشش رسید:
- کنیاک! تسلیم شو تا من، تو و افرادت رو زنده بذارم.
کنیاک به دنبال صدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #129
هانس راه را از میان میدان جنگ باز کرده و خود را به بالای سر جسم بی‌جان کنیاک رساند. کنیاک در جریانی از خون‌ بر روی شنل بلند و سیاه و سرخش طاق باز افتاده بود. نگاه گرد و پر از حیرتش هنوز باز بود و برق انوار سلولاردیس در زلالی چشمانش به زیبایی می‌درخشید و شکوه مرگِ او را با اندوهی ژرف به دل افرادش می‌انداخت. هانس سراپا خون پشت دستش را به روی چانه‌اش کشید تا صورتش را از خون‌هایی که به آن پاشیده بود، پاک کند. نگاه پر از انزجارش هنوز به جسد خونین کنیاک بود.
قبضه‌ی شمشیر بلندش هنوز در دستش بود و مایع سرخ و گرم از نوک آن چکه می‌کرد. سرش را بالا گرفت و به دنبال قهرمان ناویتا به اطراف نگاه کرد، اما او را هیچ‌ کجا ندید. جادوگران، خیس و بی‌حرکت بر روی زمین افتاده بودند و پوستشان از شدت پختگی از بین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : حصار آبی

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,114
پسندها
13,523
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #130
تب و تاب جنگ در بین اهالی ناویتا خیلی زود فروکش کرده بود و صدای شیون و مرثیه از همه‌جا به گوش می‌رسید؛ مراسمی اندوهبار که پس از هر بار فتح جایی، برگزار می‌شد.
نگاه هانس از بالای پنجره‌ی بزرگ تالار سلولاردیس به بیرون و میدان مقابل قصر بود؛ جایی‌ که مارویی‌ها در مراسمی بدون تشریفات جسم بی‌جان «واتانابی مارو» را برداشته و بر روی کپه‌ای از چوب گذاشته و همسرایی عجیبی با زبانی بیگانه را آغاز کرده و سرانجام شعله‌‌های آتش، جسم مدفون در میان چوب‌ها را سوزانده بود. هیچ اشکی از چشم‌های کوچکشان فرو نمی‌ریخت و با غرور سینه سپر کرده و با افتخار مرد مارویی را به شیوه‌ی مخصوص خودشان خاکسپاری می‌کردند.
ایوانس به آرامی پچ زد:
- بتاروس داره کارهایی می‌کنه!
هانس از اوضاع جدید باخبر بود. تالار به سرعت تمیز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا