- تاریخ ثبتنام
- 16/8/19
- ارسالیها
- 903
- پسندها
- 24,413
- امتیازها
- 40,273
- مدالها
- 34
- سن
- 18
سطح
28
- نویسنده موضوع
- #181
- دخترِ ما کلاً زیاد خسته میشه. حال تک پناهندهی دلِ خوبه دیگه؟
صورت خندان عمو سیبل نگاهم میشود و دلم بیشتر به درد میآید. خاکستریهای شفاشش که مدتهاست در قاب چین و چروک رفتهاند، حالا برایم کدر شدهاند. من این چشمها را، مهر دلنشینشان را...من این آدم را روزی دوست داشتم و نمیدانم چرا تمام آدمها هم عجیب دوست دارند از چشم من بیفتند!
- من همیشه خوبم عمو ایرج.
خیرهاش میشوم، نامش را بیهیچ حس خاصی میگویم و سرمای صدایم آنقدر ملموس است که خودش هم میفهمد چه تحولی در رفتارم شکل گرفته. عمو ایرج شاید تنها کسی بود که کنارش از ته دل لبخند میزدم؛ اما حالا فقط یک غریبه است. همیشه او بود که برای کارنامههای عالیام تشویقم میکرد، او اولین بار دوچرخه سواری را یادم داد،...
صورت خندان عمو سیبل نگاهم میشود و دلم بیشتر به درد میآید. خاکستریهای شفاشش که مدتهاست در قاب چین و چروک رفتهاند، حالا برایم کدر شدهاند. من این چشمها را، مهر دلنشینشان را...من این آدم را روزی دوست داشتم و نمیدانم چرا تمام آدمها هم عجیب دوست دارند از چشم من بیفتند!
- من همیشه خوبم عمو ایرج.
خیرهاش میشوم، نامش را بیهیچ حس خاصی میگویم و سرمای صدایم آنقدر ملموس است که خودش هم میفهمد چه تحولی در رفتارم شکل گرفته. عمو ایرج شاید تنها کسی بود که کنارش از ته دل لبخند میزدم؛ اما حالا فقط یک غریبه است. همیشه او بود که برای کارنامههای عالیام تشویقم میکرد، او اولین بار دوچرخه سواری را یادم داد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش