- تاریخ ثبتنام
- 31/10/20
- ارسالیها
- 456
- پسندها
- 3,433
- امتیازها
- 17,083
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #61
احتمالا اعتماد به نفس بیش از حد مجاز و پوشیدن لباسهای تیره باعث شده بود خودم را با بتمن اشتباه بگیرم، چرا که درست همان لحظهای که انگشتهایم در حال پیچیدن به دور میله انتهایی آخرین پله بود، یک پایم از لبه سطل زباله سر خورد و لحظهای بعد، احساس کردم در یک جای تنگ و خفقان آور محبوس شدهام. حیران و بهت زده از چشمهایم کار کشیدم. دور و اطرافم همه تاریکی مطلق بود. با چشمهای گرد شده با خودم زمزمه کردم:
- چ...چی...چی شد یه دفعه؟!
سرم را که بالا گرفتم، آسمان شب و قسمتی از ساختمان را در یک چارچوب مستطیل شکل دیدم و بلافاصله بوی مشمئز کنندهای در مشامم پیچید. با این فکر که داخل سطل زباله افتادهام، مثل فنر از جا پریدم و درحالی که فحشهای جدید و نوآورانهای از خودم اختراع میکردم، با...
- چ...چی...چی شد یه دفعه؟!
سرم را که بالا گرفتم، آسمان شب و قسمتی از ساختمان را در یک چارچوب مستطیل شکل دیدم و بلافاصله بوی مشمئز کنندهای در مشامم پیچید. با این فکر که داخل سطل زباله افتادهام، مثل فنر از جا پریدم و درحالی که فحشهای جدید و نوآورانهای از خودم اختراع میکردم، با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش