• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کبوتر نارنجی من (جلد دوم) | زهرا_ز کاربر انجمن یک رمان

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #81
بهش خندیدم و رفت! مثل دفعه قبل نشستیم تو ماشین رهام. فرهان وسط بود من و غزل کنار پنجره بودیم. رهام ماشینشو به حرکت در آورد. فرزاد دست برد و ضبط رو روشن کرد و گفت:
- حرف که نمی‌زنید لابد آهنگ گوش بدیم.
یه آهنگ پاپ اومد. فرزاد با حرص عوضش کرد و هی آهنگا رو جلو عقب کرد تا به آهنگ مورد علاقش رسید و گفت:
- این خوبه! حالا همگی بیاین وسط
" گل من ای نازنینم
تو عزیزدلمی تو عزیزدلمی تو عزیزدلمی
تو چشات نشینه شبنم
تو عزیزدلمی تو عزیزدلمی تو عزیزدلمی
منه در به در میگردم توی شهر چشات
تو کوچه خاطرات
تا میاد تو قاب پنجره میشینه نگات
راستی میمیرم برات!
تو رو هرکس که ندیده
بس که خوبی تو شنیده
ای تو یاس بی تحمل
تو عزیزدلمی تو عزیزدلمی تو عزیزدلمی
تن تو ظریف تر از گل
تو عزیزدلمی تو عزیزدلمی تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #82
موقع برگشت هم باز سوار تله کابین شدیم و بعد برگشتیم خونه. قرار شد عصر بریم خرید.‌ بعد از ناهار خوردن سریع پریدم توی حموم. رفتم زیر دوش که متوجه تم حموم شدم! حتی حموم هم تم نسکافه ای و سفید داشت! عاشق این خونه‌م!
تمیز که شدم خودمو خشک کردم و لباسامو پوشیدم. آروم از حموم رفتم بیرون که دیدم هلیا بیداره و توی گوشیشه.
- فکر کردم خوابیدی.
هلیا: نه، بیدارم
- با کی چت می‌کنی شیطون؟
هلیا نیششو باز کرد و گفت:
- سام
- پشمم روشن. با هم اوکی شدید؟
با ذوق صاف نشست و گفت:
- وای رایا خیلی خوبه!
نشستم پیشش و بغلش کردم و گفتم:
- مبارک باشه
با خجالت گفت:
- مرسی
از جام پاشدم و سشوارمو از تو چمدونمو برداشتم و گفتم:
- برای من ادای خجالتیا رو در نیار. حالام برو سام جون منتظره!
موهامو با سشوار خشک کردم. زیر لب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #83
فرزاد برای رهایی از اون جو سنگین، ضبط رو روشن کرد که کاش نمی‌کرد!
" پرواز کرد پرید از رو شونم
یه نارنجی پوشی که لالایی واسش میخوندم
خودش بهم گفت همیشه میمونه پیشم
کاش یه خواب باشه دارم دیوونه میشم
شکستی دلمو
بگو دیگه چی میخوای از این دل
ولم کن
یه جوری خوردم زمین خدا بیا جمعم کن
خدا بیا جمعم کن!
بردی حواسمو
همیشه حواسم بود کجاست حواس تو
من زخمتو خوب کردم که ببینم پروازتو
ببینم پروازتو
ولی چشات هیچوقت ندید
این دست من بود که روی بالت دست کشید
ولی دل توام پس کشید
کبوتر نارنجی من چه راحت پرکشید
چه راحت پر کشید "
لبامو داخل دهنم جمع کرده بودم تا گریه‌م نگیره! خدایا یبارم من خواستم گریه نکنم خودت نمی‌ذاری!
رهام و فرهان متوجه حالم شده بودن. رهام دست برد و آهنگ رو عوض کرد. مرسی داداشی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #84
رهام دستمو گرفت و گفت:
- فکر خوبیه.
فرزاد به طبقه بالا اشاره کرد و گفت:
- من از این فروشنده پرسیدم گفت یه بوتیک مردونه طبقه بالا هست خیلی خوبه بیاید بریم اونجا.
به سمت آسانسور حرکت کردیم که یه نفر از پشت صدا زد:
- رهام؟ فرزاد؟
برگشتیم به سمت صدا. چه صدای خوبی داشت. وای ددم این کیه! چقد جذابه به چشم برادری! یه دختر ۱۸ - ۱۹ ساله هم کنارش بود.
پسره چشمای طوسی با بینی کشیده و متناسب با صورتش و ابروهای پر و خوش فرم! ل..*باش هم نسبتا قلوه ای بود. قد نسبتا بلندی داشت و هیکلش هم معلوم بود ورزشکاریه و استایلش نشون می‌داد بچه پولداره!
فرزاد باهاش دست داد و گفت:
- آرش! چطوری؟ تو کجا اینجا کجا؟
پسره که گویا آرش نام داشت گفت:
- با بابا اینا اومدیم اینجا. شما هم حتما خانوادگی اومدید!
فرزاد: آره ما هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #85
جلوی تلویزیون نشسته بودیم و میوه می‌‌‌خوردیم. هومن یه موز برداشت و گازی بهش زد.
همون موقع کانال عوض شد و اون کانال راز بقا نشون می‌داد. فرزاد بلند گفت:
- عه هومن؟!
هومن که داشت موز می‌خورد گفت:
- بله؟
فرزاد: تلویزیونو ببین! فیلمت داره پخش میشه
هومن بیخیال موزش رو گاز زد و به تلویزیون نگاه کرد و یهو پوکر شد و شلیک خنده ما رفت هوا.
آخه تلویزیون یه میمون رو نشون می‌داد که داشت موز می‌خورد!
کل خانواده می‌خندیدن! لعنت بهت فرزاد دلقک. هومن خوشتیپ کجا، اون میمون سیاه و زشت کجا!
سرمو انداختم پایین و ادامه کتابمو خوندم. هرکس برای خودش مشغول بود و منم ترجیح می‌دادم کتاب بخونم. با صدای فرزاد نگاهمو از کتاب برداشتم و به فرزاد نگاه کردم.
فرزاد: خانوم دکترا اوقات فراغتشونم باکلاسه.
و با چشم به من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #86
داشتیم با مامان و بابا حرف می‌زدیم که بابا گفت:
- عه! آقای نظری اینا هم اومدن.
آقای نظری کیه دیگه؟ خواستم بپرسم ولی با اومدن مردی کنارمون وقت نشد بپرسم.
مرده و زنش سلام و احوالپرسی کردن.
مامان: شهلا خانم پس بچه ها کوشن؟
خانومه که گویا شهلا نام داشت گفت:
- همینجا بودن کجا رفتن!
آقاعه به بابا گفت:
- ماشالا حسام بچه هات شبیه خودتن!
بابا لبخندی زد و گفت:
- نا سلامتی پدرشونما سیامک!
پس اسم آقاعه هم سیامک بود. ولی کی هستن اینا؟
- سلام!
چون صدا یهویی از پشت من اومد ترسیدم و تکون محسوسی خوردم که باعث خنده جمع شد!
برگشتم ببینم صدا از کی بود که با آرش مواجه شدم! او مای گاد! هارتم! این چقد جاذابه!
با همه سلام و احوالپرسی کرد و به من که رسید با چشمای پر از خنده گفت:
- سلام رایا خانم! خوبید؟
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #87
صدای آهنگ بلند شد و با غزل و هلیا و اروشا رفتیم وسط و کلی رقصیدیم. فرهان و رهام هم به جمعمون اضافه شدن و با اونا هم کلی رقصیدیم. غزل با فرزاد و اروشا با آرش می‌رقصید.
چندتا آهنگ که رقصیدم دیگه خسته شدم و رفتم رو یه صندلی نشستم. دامنمو روی پام درست کردم و به تکون های پام نگاه کردم. حوصلم سر رفته بود و حوصله رقص هم نداشتم، همین که امشب رقصیدم خودش جای تعجب داره! کاش گوشیمو آورده بودم، ولی بالاعه و حوصلم نمیشه برم بالا تا گوشیمو بیارم.
همونطور به زمین خیره شده بودم و به آهنگ گوش می‌دادم. این آهنگا با روحیه من نمی‌ساخت، دلم آهنگای خودمو می‌خواست!
یه لحظه نگاهم به پیست رقص افتاد؛ هلیا رو دیدم که داشت با سام می‌رقصید و هردو لبخند به لب داشتن! از لبخند اونا خوشحال شدم و منم لبخند محوی زدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #88
همه رفتیم سمت خونه. میز رو چیده بودن و مهمونا داشتن غذا برمی‌داشتن. برای خودم یکم غذا برداشتم و رفتم پیش فرهان.
- چطوری فرفری؟
فرهان: خوبم تو خوبی؟ کجا بودی ندیدمت؟
- رفته بودم تو حیاط، حوصله شلوغی رو نداشتم.
فرهان: آهان.
غذاش رو جویید و گفت:
- میگم رایا
- بله؟
فرهان: حس می‌کنم آرش روت کراش زده
- چرا باید همچین فکری کنی؟
فرهان: چون از سر شب تا الان حواسش به توعه. الانم که کنارت نیست حواسش بهت هست.
دماغشو کشیدم و گفتم:
- خیالاتی شدی فرفری
فرهان: ببینیم و تعریف کنیم
نگاه زیر چشمی به آرش انداختم. کنار اروشا وایساده بود. هیکلش تو اون کت تک کرمی داد میزد که اهل ورزشه! موهایی که وسطش بلند تر از بغلش بود و ته ریش کمی که چهره‌شو پخته تر مردونه می‌کرد! اصلا من چرا زل زدم به پسر مردم؟ با بشکن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #89
وقتی به خونه رسیدیم سریع رفتم خوابیدم و تازه الان از خواب بلند شدم!
دمپایی روفرشیمو پوشیدم و رفتم جلوی آینه. یا امام حسین این چه قیافه ایه؟!
چشمای پف کرده و موهای شلخته؛ هر کی منو ببینه سکته می‌کنه! به ساعت نگاه انداختم، ساعت ۴ و نیم بود پس وقت دارم یه دوش بگیرم و موهامو رنگ کنم.
نمی‌دونم این چه صیغه ایه که برای خاستگاری هلیا، ما هم باید باشیم! ای بابا!
حالا شب چی بپوشم؟ ابلفضل! بهتره برم از مامان بپرسم.
اول یه آب به دست و صورتم زدم تا مامان از دیدن چهره آشفته‌م وحشت نکنه، بعد از شونه کردن موهام رفتم پایین تا ببینم مامانو کجا میشه پیدا کرد‌
صدا زدم:
- مامان؟
صداش اومد:
- جانم
طولی نکشید که خودشم اومد و گفت:
- جونم عزیزدلم چیزی شده؟
- امممم چیزه، من امشب چی بپوشم؟
خنده نازی کرد و منو تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #90
به خونه عمو احسان رسیدیم. هلیا یه تاپ گیپور یقه بسته صورتی روشن با دامن تنگ سفید تا روی زانو با یه کفش پاشنه پنج سانتی سفید با بندای بلند پوشیده بود و به معنای واقعی عروس شده بود!
با استرس گفت:
- رایا خوب شدم؟
لبخندی بهش زدم و گفتم:
- عالی هستی! سام همین امشب عقدت نکنه خوبه.
هلیا: وای استرس دارم!
فرناز در حالی که دست دیانا رو گرفته بود گفت:
- هلیا همه چیز خوبه، نگران نباش! تو این شب خوب می‌خوای به خودت استرس بدی؟
یاد خاستگاری خودم افتادم، وقتی به بهونه مهمونی اومدن خونمون ولی در اصل واسه خاستگاری اونده بودن، تیپ فی البداهه من! مانتو لش و شلوار زاپدار با صورت مثل روح! با فکر اونروزا خنده به لبام اومد.
- به چی می‌خندی؟
به فرهان که مثل جن ظاهر شده بود نگاه کردم و گفتم:
- سلام فرفری! اینجا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا