- تاریخ ثبتنام
- 22/5/21
- ارسالیها
- 370
- پسندها
- 1,028
- امتیازها
- 6,963
- مدالها
- 9
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #51
سوار هواپیما شدیم. من و رهام پیش هم بودیم و مامان و بابا کنار رهام. من کنار پنجره بودم. ایرپادمو گذاشتم توی گ شم و رفتم توی پیوی سارا. براش یه آهنگ فرستاده بودم؛ حس میکردم حرفای دلمه. آهنگ رو پلی کردم و سرمو به پشتی تکیه دادم و چشمامو بستم. صبح زود بلند شده بودم و رفته بودم با سینا وداع کرده بودم. دلم براش تنگ میشد.
" یه دل سوخته بازندهم
یه افسرده غمگینم
به این فکر میکنم دیگه
که چشماتو نمیبینم...
یه دلسوخته بازندهم
جلو چشمام همش دیوار
دیگه خسته شدن پاهام
یه دنیا رو تنم آوار"
حس میکردم اشک از چشمای بستهم سرازیر شده...
"خدانگهدارت
دلم تنگ میشه واست...
جای من نیستی نگی
رفتش و جا زد...
خدانگهدارت ففط رو به خدا کن
حالم خرابه...
برام دعا کن..."
تا خود تهران آهنگ گوش دادم. پلی لیستم...
" یه دل سوخته بازندهم
یه افسرده غمگینم
به این فکر میکنم دیگه
که چشماتو نمیبینم...
یه دلسوخته بازندهم
جلو چشمام همش دیوار
دیگه خسته شدن پاهام
یه دنیا رو تنم آوار"
حس میکردم اشک از چشمای بستهم سرازیر شده...
"خدانگهدارت
دلم تنگ میشه واست...
جای من نیستی نگی
رفتش و جا زد...
خدانگهدارت ففط رو به خدا کن
حالم خرابه...
برام دعا کن..."
تا خود تهران آهنگ گوش دادم. پلی لیستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.