• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کبوتر نارنجی من (جلد دوم) | زهرا_ز کاربر انجمن یک رمان

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #51
سوار هواپیما شدیم. من و رهام پیش هم بودیم و مامان و بابا کنار رهام. من کنار پنجره بودم. ایرپادمو گذاشتم توی گ شم و رفتم توی پیوی سارا. براش یه آهنگ فرستاده بودم؛ حس می‌کردم حرفای دلمه. آهنگ رو پلی کردم و سرمو به پشتی تکیه دادم و چشمامو بستم. صبح زود بلند شده بودم و رفته بودم با سینا وداع کرده بودم. دلم براش تنگ میشد.
" یه دل سوخته بازنده‌م
یه افسرده غمگینم
به این فکر می‌کنم دیگه
که چشماتو نمی‌بینم...
یه دلسوخته بازنده‌م
جلو چشمام همش دیوار
دیگه خسته شدن پاهام
یه دنیا رو تنم آوار"
حس می‌کردم اشک از چشمای بسته‌م سرازیر شده...
"خدانگهدارت
دلم تنگ میشه واست...
جای من نیستی نگی
رفتش و جا زد...
خدانگهدارت ففط رو به خدا کن
حالم خرابه...
برام دعا کن..."
تا خود تهران آهنگ گوش دادم. پلی لیستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #52
جلو اومد و تو صورتم نگاه کرد. نمی‌دونم چی تو صورتم دید که اشک تو چشماش جمع شد.
بغلم کرد و گفت:
- سلام عزیزم. کجا بودی این همه وقت دختر خوشگلم؟
سرمو پایین انداختم.
آقابزرگ: چقدر شبیه مژگان منی.
لبخندی زدم و چیزی نگفتم. ازش خوشم اومد پیرمرد خوبی بود.
صدای فرزادو شنیدم:
- آقابزرگ! تو این همه سال یبار به من لبخند نزدید حالا این رایا رو بغل می‌کنید؟ تازه ماچشم کردید!
عمو فرهاد یکی زد تو سر فرزاد و گفت:
- یکم آدم باش. تو به کی رفتی انقدر بیش فعالی.
بقیه هم جلو اومدن و یکی یکی به آقابزرگ سلام کردن. آقا بزرگ هم جوابشونو با سر می‌داد یا به سلام کوتاهی اکتفا می‌کرد. استقبالش از من و این رفتارش پارادوکس داشت!
وارد خونه شدیم. داخل خونه مثل بیرونش تم کلاسیک و سلطنتی داشت. سه چهار دست مبل سلطنتی یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #53
رهام دستمو گرفت. رفتیم سمت یه اتاقی که خیلی بزرگ بود و یه میز بزرگ وسطش بود. روی میز انواعی از غذا بود. غذا خوردن توی سکوت گذشت و تنها صدای قاشق و چنگال بود که سکوت رو می‌شکست.
بعد از غذا خوردن کم کم همه رفتن خونه‌شون. قبل از رفتن آقابزرگ گفت:
- امشب به مناسبت اومدن رایای گلم جشنه. حواستون باشه.
کی حوصله جشن داره؟! ما هم خداحافظی کردیم و رفتیم سمت خونه‌مون. پنج دقیقه با خونه آقابزرگ فاصله داشت. تم خونه تقریبا شبیه خونه آقابزرگ بود. خونه بزرگی بود و پایین دو تا اتاق داشت و پله می‌خورد و می‌رفت بالا و بالا هم چهار تا اتاق بزرگ داشت. رهام در یکی از اتاق ها رو باز کرد و گفت:
- اینم اتاق شما.
به اتاق روبرویی اشاره کرد و گفت:
- اینم اتاق منه.
همون موقع خانمی اومد و چمدونای منو آورد.
- یکم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #54
رفتم تو اتاقم و لباسامو از چمدونم در آوردم و کنار بقیه لباسا چیدم. همینطور کفش ها و لوازم آرایش و دو سه تا عروسکم. کار اتاقم که تموم شد نگاهی بهش کردم. نه سلیقه غزل خوبه خوشمان آمد!
رنگ طوسی و صورتی یه زمانی رنگ مورد علاقه‌م بود بعد از اون مشکی جای صورتی رو گرفت.
حالا شب چی بپوشم؟ این آقابزرگه هم بیکاره ها! لباسا به طور منظمی چیده شده بود. یه قسمتی بود که لباسای مجلسی بود. کوتاه و بلند، باز و پوشیده، تیره و روشن، ساده و کار شده، همه نوع لباسی بود! دنبال لباسی گشتم که بلند و تقریبا پوشیده باشه. ترجیح می‌دادم واسه دفعه اول که کسی رو نمی‌شناختم لباسم یکم پوشیده باشه.
یه لباس مشکی یقه مربعی با آستین های بلند پفی توری برداشتم. جنسشو نمی‌دونستم شبیه ساتن آمریکایی بود. دامنش بلند بود و پر چین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #55
- می‌خوای کم‌کم آماده شیم؟
- الان؟ مگه ساعت چند مراسمشون شروع میشه؟
- هفت. باید شش و نیم از خونه بریم تا قبل از شروع جشن اونجا باشیم.
- من که آرایش خاصی ندارم. تو آرایشت رو شروع کن منم لاک می‌زنم.
- وایسا خودم می‌خوام لاک بزنم برات.
نشستم رو میز آرایش و دستامو به غزل سپردم. لاک ترکیبی از مشکی و سرخابی زد. دروغ نگم خوشگل شده بود. روی ناخنای پام فقط لاک مشکی زدم آخه معلوم نبود اصلا.
ناخونامو فوت کردم و غزل هم رفت جلوی آینه تا آرایش کنه. ناخنام که خشک شد به ساعت نگاه کردم؛ ساعت پنج بود چه زود گذشت.
کرم پودرمو برداشتم و رفتم جلوی آینه قدی. خوبه این اتاق دوتا آینه داشت وگرنه سر آینه با غزل دعوامون میشد. اول پرایمر زدم بعد کرم پودر. صورتم که خوب کاور شد رفتم ک بقیه وسایل آرایشی مورد نیازمو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #56
رفتن و من رفتم تو اتاق لباس تا لباسمو بپوشم و غزل هم تو اتاق من. لباسمو پوشیدم ولی هرکار کردم زیپش بسته نشد.
- غزل میشه زیپ لباس منو ببندی؟
- آره بیا ببندم.
زیپشو برام بست.
- چه دافی شدی دختر. ببینم شبی می‌تونی یکی رو تور کنی از سینگلی در بیای؟!
- من سینگلیمو دوست دارم برو گمرو.
غزل و فرزاد از قضیه سینا چیزی نمی‌دونستن. تنها کسی که تو این خانواده از این قضیه خبر داشت رهام بود. قصد داشتم تو یه فرصت به مامان و بابا هم بگم.
کفشامو پوشیدم و رفتم جلوی آینه قدی و چندتا عکس گرفتم. غزل هم اومد و چندتا هم با اون گرفتم.
به اصرار غزل سرویس طلای سفید پروانه‌ایم رو هم انداختم. چندتا پیس ادکلن به خودم زدم و دیگه حاضر و آماده بودم.
یه پالتو خزدار مشکی با یه شال مشکی هم پوشیدم.
کیفمو برداشتم. غزل یه رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #57
فرناز و مهگل هم به جمعمون اضافه شدن.
فرناز: غیبت بدون ما؟ کارای زشت زشت!
مهگل: چشم ما رو دور دیدیدا! به ما هم بگید
هلیا: داشتیم دنبال سام می‌گشتیم که نشون رایا بدیم.
مهگل: من دیدمش اونجا کنار آراد و رهام بود.
هر سه سرمونو به طرفی که مهگل گفته بود چرخوندیم.
- اون پسر بوره‌ست؟
هلیا: آره خودشه
فرناز از جاش بلند شد و گفت:
- من برم ببینم دیانا کجاست.
سام چشمای سبز با موهای طلایی داشت. قیافه غربی و جذابی داشت.
مهگل: این سام کراش نصف دخترای امشبه. یکیش هم هلیا
هلیا: آخ لعنتی خیلی ژاذابه.
باهاش موافق بودم جذاب بود ولی من بیشتر چهره های شرقی رو می‌پسندیدم و از نظر من رهام و فرزاد جذاب تر از سام بودن. آراد یا بقولا عمو، قیافه جذابی داشت. تقریبا شبیه رهام بود با این تفاوت که پوستش گندمی بود و چشماش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #58
رهام: هلیا و مهگل؛ آبجی گلمو که اذیت نکردید؟
- چرا. پهلوم سوراخ شد از دست اینا.
زیر لب طوری که مهگل بشنوه گفتم:
- تازه کبود هم شدم.
مهگل دستشو پشت کمرم گذاشت و دوباره نیشگون گرفت.
- آییی
همه با تعجب نگاهم کردن.
آراد: چی شد.
- هیچی یه لحظه سرم تیر کشید. (آره جون عمت)
رهام نگران اومد نزدیکم و گفت:
- رایا خوبی؟ می‌خوای بریم دکتر؟
- نه خوبم.
رهام عقب تر وایساد و من چشم غره‌ای به مهگل که نیشش تا بناگوشش باز بود رفتم.
هلیا یه طرفم و مهگل طرف دیگه‌م نشسته بودن. آراد کنار مهگل نشست و رهام کنار هلیا و سام کنار رهام. میز دایره‌ای شکل بود و همه به یکدیگه دید داشتن.
سام و رهام و هلیا داشتن با هم صحبت می‌کردن؛ هلیا حسابی خرذوق شده بود از هم صحبتی با کراشش.
آراد سرشو آورد جلو و به مهگل طوری که منم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #59
مهگل: چیه عین این پیرزنا نشستید! پاشید برقصید ببینم.
- من که حال ندارم. هلیا به جای منم می‌رقصه.
مهگل: مثل اینکه نیشگون لازم شدی. یا بلند میشی یا نیشگونت می‌گیرم. حالا انتخاب خودته.
با ترس بلند شدم و گفتم:
- من جونمو دوست دارم.
آراد نشست کنار رهام و ما سه تا رفتیم وسط برقصیم. یکم رقصیدیم و بعد دوباره برگشتیم سرجامون. ایندفعه کنار رهام بودم و اون‌طرفم خالی بود. غزل و فرزاد هم هنوز وسط بودن و داشتن می‌رقصیدن؛ خستگی ناپذیرن این دوتا!
هرکسی داشت راجع به یه چیزی صحبت می‌کرد و من طبق معمول ساکت بودم و فقط شنونده بودم.
هلیا: رایا تو چقدر کم حرفی! همیشه همینطوری؟
- اوهوم
آراد: مثل رهامه دیگه. هردوشون از بس ساکتن آدم یادش میره اینا هم وجود دارن.
رهام: عه عموجان! داشتیم؟
آراد: به من نگو عمو که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #60
یکم باهاش حرف زدم و مشغول شدم. دوست خوبی بود. چندتا هم عکس گرفتیم. کلا اکیپشونو خیلی دوست داشتم. شام سلف سرویس بود. یکم غذا برداشتم و باز سرجام نشستم و مشغول خوردن شدم. بزرگترا اونطرف نشسته بودن و ماهم اینطرف. بقیه رو هم که نمی‌شناختم. آخرشب هلیا چندتا عکس دسته جمعی ازمون گرفت.
آخرشب خداحافظی کردیم و رفتیم خونه. داشتم از پله ها بالا می‌رفتم که بابا صدام زد:
- رایا جان!
برگشتم سمتش و گفتم:
- جانم!
بابا: جانت سلامت عزیزم. این واسه توعه. امیدوارم مدلشو دوست داشته باشی.
سوئیچی رو تو هوا تکون داد.
- مرسی بابا! ولی من که نیازی به ماشین نداشتم؛ تازه ماشین خودم هم بود می‌تونستم اونو بیارم.
اومد جلو و پیشونیمو بوسید و گفت:
- حالا این یه هدیه‌ست به دختر گلم. بفرمایید.
- مرسی بابا زحمت کشیدی!
بابا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا